استدلال شاه برای جمهوریخواهان دلچسب بود
منتشرشده در شماره ۷۱ شهروند امروز٬ 18 آبان 1387
در گفتوگو با فرشاد قربانپور
بر سیاست هر کشوری هم نیروها و پدیدههای داخلی و هم پدیدههای جهانی و نیروهای کشورهای خارجی تاثیر میگذارند. اثرگذاری آمریکا بر سیاست ایران از چه زمانی آغاز شد؟
نخستین بار به سال 1208/1829 گروهی از مبلغان مسیحی آمریکایی به ایران آمدند و پس از چندی دفتری در ایران گشودند. اولین رابطهی دیپلماتیک رسمی میان ایران و آمریکا در حدود سال 1235/1856 برقرار شد. البته پیش از آن هم سفیری به نام ساموئل جردن به نمایندگی از دولت آمریکا به ایران آمد و از ایران هم حاج حسین قلیخان به آمریکا فرستاده شد. اما به هر حال میتوان گفت که روابط ایران و آمریکا از صد و پنجاه سال پیش و پس از مرگ شاهزاده عباس میرزا، قایم مقام فراهانی و امیرکبیر آغاز میشود. در این دوره کسانی چون مستشارالدوله، سیدجمالالدین اسدآبادی، میرزا حسین خان سپهسالار و میرزاآقاخان کرمانی شاهد آغاز این رابطه بودند. برای ایرانیان این دوران، دوری جغرافیایی آمریکا و نیز بیعلاقگی مردمش، بر خلاف روسها وانگلیسی ها، به دخالت در امور داخلی ایران جالب بود. دلیل سوم علاقمندی ایرانیان به آمریکا داشتن دولتی بنا شده برقانون اساسی و نیز محدودیت قدرت و اختیار شخص اول مملکت بود.
پیدا کردن نفت در مسجد سلیمان در سالهای آغازین قرن بیستم بهدست مهندسان آمریکایی، ساماندهی دستگاه مالی دولت ایران بهدست آرتورمیلیسپو و مورگان شوستر آمریکایی، همچنین خدمتهای کسانی چون باسکرویل، آرتورهوپ، ساموئل جردن کارنامهی خوبی از آمریکاییان نقش میکرد. به گواهی ملک الشعرای بهار در کتاب “تاریخ مختصر احزاب سیاسی” ایرانیان دریافتند که با کمک دولت آمریکا میتوانند خود را از ورطهی فقر و فلاکتی که دیگر کشورها را دربرگرفته است نجات دهند. این سیر تا جنگ جهانگیر دوم به همین شیوه ادامه داشت.
پس میباید در بررسی نقش آمریکا در سیاست ایران بیشتر بر دورهی تاریخی از دولت مصدق به این سو نظر کرد و حضور نظامیان آمریکایی درزمان جنگ جهانی دوم در تهران را نقطهی آغازین این بررسیها دانست.
اما در نگاه تاریخی این محدود کردن درست نیست. آمریکاییان در سال 1325/1946 دربرابر اشغال آذربایجان بدست شوروی واکنش درخوری به سود ایران نشان دادند. پس از جنگ جهانگیر دوم نیز بر اساس برنامهی اصل چهار ترومن سالانه بیست میلیون دلار به ایران کمک کرده و درساختن سد دز، نیشکرهفت تپه، هلیکوپترسازی اصفهان وغیره به ایرانیان یاریهای بسیاری رساندند. برای نمونه دانشگاهی که من اکنون در آن تدریس میکنم در سال 1328/1949 قراردادی برای ساخت فیلم مستند با دولت ایران امضا کرد و دولت مصدق هم این قرارداد را تمدید کرد. گروه اعزامی این دانشگاه حدود هشتاد فیلم درآموزش بهداشت، کشاورزی، سم پاشی مزرعهها وجز اینها، ساختند. ازین رو تاریخ رابطهی ایران وآمریکا را نمیتوان تنها به کودتای بیست وهشتم مرداد و پس از آن محدود کرد.
اما میتوان در تاریخ سیاسی بیست و هشت مرداد را یک نقطه چرخش درروابط دو کشوردانست. برای ایرانیان آمریکای پس از بیست وهشت مرداد با آمریکای پیش ازآن بهکلی متفاوت است چنانکه گویی کشور همسایه ایران و یا بازیگر سیاسی در درون ایران است.
به نظر من چند علت به تغییر نگاه ایرانیان به آمریکا انجامید: یکی کاربرد بمب هستهای در جنگ جهانگیردوم بدست آمریکا و دیگری به رسمیت شناختن و پشتیبانی از اسرائیل. این هردو پیش از کودتای بیست وهشت مرداد روی دادند وتا حد زیادی به بدبینی ایرانیان به آمریکا افزودند. کودتای بیست وهشت مرداد به فراگیری این نگاه منفی انجامید وتا جایی که دیدگاه انتقادی نیروهای چپ را برای دیگر نیروهای سیاسی نیز پذیرفتنی ساخت. به گفته یک نویسندهی آمریکائی، ایرانیها دچار تناقض اند. از یکسو هرگونه دگرگونی را پی آیند دخالت خارجیها دانسته وهردخالتی را نیزنامناسب میدانند، اما از دیگرسو دخالت خارجیها را ناچار میشمارند و دربارهی آمریکا برآن میشوند که ایران به آمریکا بهسان یک پشتیبان در برابرروس وانگلیس نیاز داشت. آری، ما این هر دو سویهی ناسازگاررا با هم خواسته ایم. بهرروی میتوان این سخن را که بیست وهشت مرداد یک نقطهی چرخش بود پذیرفت. کودتا نگاه ایرانیان به آمریکا را بدبینانه ساخت و چند سال بعد هم که دستگاه ساواک برپا شد، این نگاه منفی فراگیرتر شد.
پس از کودتا دست اندرکاری سیاسی آمریکا در ایران آشکارتر میشود، سفارتخانهی آمریکا بزرگ و فعال شده و حتی در گزینش نخست وزیران ایران دست دخالت میگشاید.
شاید از آنرو که جهان به دورهی جنگ سرد پا گذاشته و دیگرآرایش سیاسی جهان درحال تغییر است. این دورهی پایان امپراتوری انگلیس است و تنها آمریکاست که میتواند به توسعه واز نو زنده شدن کشورهای اروپائی یاری رساند و نیزازین پس رقابت آمریکا با شوروی شکل گرفته و به نقش و جایگاه دیگر کشورها در صفحهی شطرنج جهانی میانجامد. آمریکا بازیگر اصلی جنگ سرد در جهان غرب بود و در ایران که همسایهی شوروی بود حضور داشت واین حضور پی آمدهایی با خویش به همراه میآورد. آیزنهاور رییس جمهور آمریکا درهنگام کودتای بیست وهشت مرداد، سابقهی نظامی داشت. بیگمان نگاه او به جهان در دورهی بالا گرفتن جنگ سرد نیز ازهمین سابقهی نظامی رنگ میگرفت. اما چنین نبود که نگاههای حزب دمکرات و یا حزب جمهوری خواه به جهان از اساس متفاوت باشد. بلکه سیاستمداران آمریکا بطور کلی سود کشورشان را دراین میدیدند که دربرابر برخی دگرگونیها ایستادگی کنند. این رویکرد با آموزهی ترومن آغاز شد و پیش از ایران هم در ترکیه و یونان بکار بسته شد.
شاید استدلال آیزنهاور این بود که مصدق ضعیف است و نیروهای چپ در ایران بسیار قوی، به آن نشان که چند وزیر چپ هم به کابینهی مصدق راه یافتهاند. پس الگویی که شوروی در ایران دنبال میکند سامان دادن کودتای خزنده در ایران است تا به آرامی مصدق را برانداخته و نیروهای چپ را جایگزین آن کند. در چارچوب چنین رقابتی بهتر میتوان رفتار آمریکا درایران را بازشناخت.
در چارچوب همین سیاست، و بهسان بخشی از تکاپوی جهانی برای گرویدن افکار جهانی به این و یا آن اردوگاه فکری، آمریکائیها به کارهای مثبتی نیز دست گشودند: سپاه صلح، موسسهی فرانکلین نمونههایی ازین دست اند. پس از جنگ جهانگیردوم به تدریج دستگاه آموزشی آمریکائی در ایران جایگیر میشود و زبان انگلیسی به زبان پژوهش واندیشهی روشنفکران ما تبدیل میشود. درادبیات نوشتههای نویسندگان آمریکائی درایران ترجمه میشوند و چرخش بزرگی روی میدهد که کودتای بیست وهشت مرداد و حضورآمریکا در ایران از ابعاد آنند. ازین به پس نامزدهای انتخابات آمریکا در نزد سیاستمداران ایران اهمیت مییابند.
شاه نیز دربارهی سمتگیری آیندهی این نامزدها پیشبینیهایی میکند اما چرا این پیشبینیها بیشتر به هواداری اواز نامزد جمهوریخواه میانجامد؟
از نظرایدئولوژیک بین نامزد جمهوری خواه و شاه همفکریهایی بود. استدلال شاه براینکه ایران باید پاسدارامنیت منطقه باشد برای جمهوری خواهان دلچسب بود. پس ازجنگ جهانگیردوم، سیاست آمریکا درخاورمیانه براساس پشتیبانی ازسه کشورایران، عربستان واسرائیل بنا شده بود. از سوی دیگر تجربهی جان اف کندی و کارتر که دمکرات بودند وشاه را دربارهی حقوق بشر تحت فشار قرارمی دادند به گرایش شاه به جمهوری خواهان میافزود.
برخی برآنند که ایران نقش مهمی بر انتخابات آمریکا دارد. این باور را چگونه ارزیابی میکنید؟ تاکنون و درچه دورهای نقش ایران در انتخابات آمریکا مهم بوده است؟
به نظر من تنها زمانی که ایران تاثیر جدی بر انتخابات آمریکا گذاشته در دورهی گروگانگیری بوده است. گروگانگیری کل جامعهی آمریکا را درگیر کرد وحساسیت همگانی را برانگیخت. ازین پس ایران همواره یکی از موضوعهای چالشهای انتخاباتی در آمریکا بوده است. نامزدها هم همواره دربارهی ایران سخن میگویند اما تاثیرش درانتخابات به پای دورهی گروگانگیری نمیرسد.
به نظر شما آمریکا در گیرودار سیاست داخلی ایران چقدر تاثیرگذار بوده است؟
چه بسا که دربارهی نقش آمریکا در سیاست ایران زیاده روی میکنیم. طبیعی است که آمریکاییها از سیاستمداران طرفدارخودشان درهرگوشهی جهان پشتیبانی کرده و به سود او رایزنی کنند. اما این سخن که بهراستی به دستور آنها سیاستمداران در ایران به قدرت میرسیده اند، پذیرفتنی نیست. باید تاریخیتر وغیرسیاسیتر به رابطهی ایران و آمریکا نگریست و گرنه نکتههای ریزاما پراهمیتی را نادیده خواهیم گرفت. در دورهی رضا شاه بیرون کردن دکتر میلسپو از ایران هیچ به کام آمریکائیها خوش نیامد. ازطرف دیگررضا شاه هم ازاینکه آمریکا دربه رسمیت شناختن دولتش دست دست کرده دلخور بود. اگربا یک پیشفرض نسنجیده بخواهیم همهی دولتمردای پیشین را نوکر آمریکا بدانیم نکتههای ریزی را که به شکل دهی مسیر روابط دو کشورانجامیده نمیبینیم. بر بسیاری از وزیران و نخست وزیران ایران همین اتهام هواداری و سرسپاری به آمریکا نهاده شده در حالی که روند تاریخ چیز دیگری بوده است.
- نوامبر 08, 2008
- بدون نظر
- آمریکا, امیرکبیر, جردن, جمهوری خواهان, شاه, قائم مقام فراهانی, مصدق, موسسه فرانکلین