درباره لیبرالیسم ایرانی
منتشرشده تحت عنوان “مصدق لیبرال نبود.”
شهروند امروز٬ شماره 65 ٬ 7 مهر 1387
فرشاد قربانپور: لیبرالیسم در تاریخ معاصر ایران از چه زمانی آغازشد و مهمترین سیاستمداران لیبرال ایران چه کسانی بودند. آیا محمد علی فروغی و مصدق را در این راستا میتوان مورد ارزیابی قرار داد. در این رابطه با مهرزاد بروجردی استاد دانشگاه سیراکیوز ایالات متحده گفتوگو کردیم. او که کتابی دررابطه با روشنفکران عصر پهلوی نوشته است واکنون نیزمشغول مطالعه روی اندیشههای دوره پهلوی در این زمینه معتقد است که لیبرالیسم درتاریخ معاصرهمواره با مشکلاتی روبهرو شده است از اینرو مفهوم اصلی آن هرگز مورد بحث و بررسی قرار نگرفت
برخی تاریخ نویسان برآنند که دو دهه ی نخست دستگاه پهلوی را باید دوره ی حکومت لیبرال ها در ایران دانست. از نظر آنها حکومت لیبرال ها در ایران تا زمان ملی شدن نفت — یعنی از1307 تا 1332 — ادامه داشته است. نظر شما چیست؟
در دوره ی پهلوی کسانی چون فروغی، علی اکبر داور، تیمورتاش، تقی زاده، علی اصغر حکمت و … به این نتیجه رسیده بودند که پیش ازآنکه نکته ی آزادی ونهاد لیبرالیسم در ایران پا بگیرد می بایست هرج ومرجی که بعد از شکست انقلاب مشروطه ایجاد شده پایان یابد. اینان حال و روزایران پس از جنگ جهانگیر اول را بسیار نابسامان می دیدند. ازینرودر پی اقتدار دولت مرکزی برای جلوگیری از فروپاشی کشور، رویارویی با خانها و گردنکشان و … بودند تا شاید ازآن پس رفته رفته خواسته های لیبرالی را به حکومت بقبولانند. اگربا چشم انصاف تاریخی نگاه کنیم، خواهیم دید که اینان درآن دوره حرف گزافی هم نمی گفته اند. منطق زمانه چنان واکنشی طلب می کرده است. بهرروی باید اول کشوری بماند تا سپس بتوان به چگونگی دموکراتیک کردن دولتش اندیشید. از سوی دیگر بسیاری ازاین نخبگان چنین می پنداشتند که دولت نیروی راستین و موتورمحرک دگرگونی ها درکشور است. ازدیگرسواندیشه ی لیبرالیسم خود به تفسیرهای گوناگون ازنسبت دولت لیبرال با توسعه ی اقتصادی دامن می زند. برای نمونه کینزJohn Maynard Keynes)) برخلاف لیبرال های پیشین برآن بود که دولت نباید دست خود را ازاقتصاد کوتاه کند بلکه می بایست با دخالت دولت سامان اجتماعی نوینی پا بگیرد. به گمان من کسانی همچون فروغی و داوربه همین شیوه به کاروبار دولتمداری می نگریسته اند.
امروزه فروغی و مصدق را پیشگامان لیبرالیسم می دانند. آیا با این برداشت موافقید؟
به نظرمن مهمترین سیاستمدارایران درقرن بیستم محمد علی فروغی است. فروغی دردوره ای اندیشه های خود را به پیش برد که شرایط داخلی و بین المللی نه به سود ایران بود ونه با تفکرلیبرالی سازگاری داشت. ازپس نوشته ها و رفتارسیاسی فروغی پیداست که وی به فراست به ناسازگاری زمانه با اندیشه ی لیبرالی پی برده بود. البته درمیان سیاستمدارن ایران دیگرانی بجزاو نیزبا اندیشه های لیبرالی آشنائی داشتند. کسانی مانند عیسی صدیق، غلامحسین صدیقی، قاسم غنی، سید حسن تقی زاده ازین گروهند. ازآن سونیز کسانی در جمع روشنفکران ایرانی بوده اند که نه درک روشنی ازلیبرالیسم داشتند ونه لیبرال بودند ودرحمله کردن به لیبرالیسم نیزسخت به بیراهه رفتند. دراین گروه می توان از خسرو روزبه، جلال آل احمد، صمد بهرنگی و …نام برد.
یعنی جنبش چپ ایران؟
بله درینباره نقد بسیاری به جنبش چپ ایران وارد است. این جنبش به علت چیرگی ایدیولوژی انقلابی براندیشه ی پیروانش، به لیبرالیسم ونمادهای سنتی اندیشه ی لیبرال — یعنی کسانی چون مهندس بازرگان — جفای بسیارروا داشت.
به نظر شما دولت مصدق چقدربه تفکر لیبرالی نزدیک بود؟ آیا می توان دولت او را سوسیال دمکرات دانست؟
بیگمان حصارقداستی که پیرامون برخی کسان می کشیم به سود گفتگوی انتقادی درباره ی آنها نخواهد بود وجزبه پیچیدگی وسردرگمی فکری درباره ی ایشان نخواهد انجامید. من، برغم احترام ویژه برای دکترمصدق، شیوه ی تفکر اورا لیبرالیستی نمی دانم. اوکه یک تنه به جنگ دستگاه رفت، بسیاری ازنازک کاری های سیاسی را برغم سابقه ی سیاسی خود نادیده گرفت. بگذریم که این سابقه هم چندان با لیبرالیسم منطبق نبود. با اینهمه، وبا نظردرجوزمانه ی او، سوسیال دمکراتیک خواندن دولت مصدق پربیراه نیست. باید کمی انصاف تاریخی داشت وآدمیان را در زمانه و زمینه ی تاریخی خودشان دید. کسانی درکابینه ی مصدق تفکر لیبرال داشتند ودیگرانی نیز این گونه نمی اندیشیدند.
به نظر شما تعریف تاریخی ما از لیبرالیسم چگونه بوده است؟
ازعمرسنت لیبرالیسم حدود چهارصد سال می گذرد. ازینروابتدا باید به پرسش ازسنت واساس اندیشه ی لیبرالیستی پرداخت. بی شک آزادی ازبنیادهای اندیشه ی لیبرالیسم است. نیزبه گفته ی آیزایا برلین (Isaiah Berlin) لیبرالیست ها باید همیشه یاد داشته باشند که مسیح ،سقراط ودیگران به دست کسانی که ایدئولوژی خود را مصون ازخطا می پنداشته اند کشته شده اند. ارزش های لیبرالیستی بربنیادهایی چون آزادی، برابری میان خواست های انسان ها، بها دادن به منافع شخصی افراد، همزیستی، رواداری میان شهروندان با دلبستگی ها وسلیقه های گوناگون، ونیزکثرت گرایی فرهنگی، نسبی گرائی، برابری حقوق زنان وهمچنین حق تعیین سرنوشت و … استوار است. همچنین درنگاه لیبرالیسم کلاسیک، دولت یک نهاد تهدید کننده است، بنابراین باید تا می توان از قدرت آن کاست. یعنی هرچند که ازدولت چاره ای نیست، سازوکارویژه ی یک دولت خود یک امرطبیعی نیست و چون دولت پیوسته درکشاکش با جامعه ی مدنی است، باید توان واقتداردولت را بسود آزادی های فردی و گروهی شهروندان پائین آورد. لیبرالیسمی با ویژگی های پیشین یاد در فرهنگ اجتماعی ایران، و نیز دراندیشه ورزی های روشنفکران و سیاستمداران آن، سابقه ی چندانی ندارد.
آیا این کمبود مشکل تنها ما ایرانیان است؟
به نظرمن نه تنها درایران بلکه دربسیاری ازکشورهای خاورمیانه وشمال آفریقا نیزنظریه های سیاسی سامانمندی درباره ی دولت که بتوانند با لیبرالیسم برابری کرده وهمترازاندیشه های اندیشمندانی همچون لاک، هابز، روسو، جان استوارت میل، منتسکیو و یا امروزه، جان رالز، باشند نداریم (فارابی شاید تنها استثنا است).
اندیشه ی غربیان چه درانقلاب انگلستان وچه درانقلاب آمریکا وفرانسه به نگاه سامانمندی درنسبت دولت با مردم و نیزدرباره ی چیستی قلمروهای همگانی و فردی و … دست یافتند که متاسفانه ما درجامعه ایران از آن بی بهره ایم. بی سببی نیست که واژه ی لیبرالیسم در جامعه ی ایران، نه بسان یک مکتب فکری و سیاسی قدرتمند، که همچون یک برچسب سیاسی به ناروا به کارانگ زدن برمخالفان می آید.
مفهوم لیبرالیسم در تاریخ اندیشه ی معاصر ما چه سابقه ای دارد؟
به گواهی تاریخ دو سده ی گذشته، روشنفکران عصرمشروطه با مفهوم لیبرالیسم بکلی بیگانه نبوده اند. درکتاب “مکتوبات” آخوند زاده در نامه نگاریهای کمال الدوله، شاهزاده هندی، با شاهزاده ایرانی یعنی جلال الدوله، درباره ی واژگانی چون لیبرال و معنای سیاسی و فرهنگی آنها نکته های خوبی آمده است. این کتاب درکی ازاینکه روشنفکران عصرمشروطه چگونه به مفهوم لیبرالیسم می نگریسته اند به دست می دهد. گرچه سرآغاز گفتگوهای ایرانیان درباره ی لیبرالیسم را آشکار نمی کند. کاربست واژه ی لیبرال درایران بیش ازآنکه بهره وراز پشتوانه ی فلسفی واندیشگی باشد، درگرونیازهای آنی سیاسی یا اقتصادی کاربران این واژه بوده است. ازاینروشاید بهترباشد که رفتارسیاسی، ونه شیوه ی تفکر فلسفی، سیاستمدارن و روشنفکران ایرانی را برای دسته بندی آنها به لیبرال ونالیبرال به کار بریم. بدین شیوه می توان ازامیر کبیر، امین الدوله ویا فعالان درانجمن های سری دوران مشروطه ونیزحاج میرزا حسن رشدیه که به گسترش آموزش نوین پرداخت یاد کرد ودردوران اخیرازبرخی دولتمردان دوره ی مصدق، همچنین ازقوام و فروغی بسان سیستمداران وروشنفکران لیبرال نام برد.
به نظر شما دلیل کمی و کاستی تاریخی لیبرالیسم در ایران چیست؟
در دو سده ی گذشته سرآمدان ایرانی جامعه ی خویش را عقب افتاده ازآن مغرب زمینیان یافته اند وپیوسته دلمشغول این پرسش بوده اند که چگونه می توان به کاروان تمدن نوین رسید. اما بگواهی تاریخ، همینکه روح و اساس لیبرالیسم جامه ی ایرانی، عربی، ترکی یا اسلامی به بر می کند بی درنگ در کالبد یک دستگاه فن سالار، مدرنسازوتوسعه جو پدیدارمی شود. نیزبه دلیل اختلافهای طبقاتی که درجامعه ی ایران وجود داشته و دارد، نقطه ی کانونی تکاپوهای سیاسی تقسیم ثروت، یا به زبان امروزی، تقسیم پول نفت بوده است.بدیگر سخن، خواست رسیدن به کاروان تمدن در خواست عدالت خلاصه شده وخواست عدالت هم در نوبت خویش به خواست تقسیم عادلانه ی درآمد نفتی فروکاسته شده است. به این روند، بی عدالتی های حکومتی درسود جویی ازدرآمد ملی نفت را بیافزایید تا آشکار شود که چگونه نکته ها ی اساسی ای چون پیشرفت، لیبرالیسم، آزادی و رسیدن به کاروان تمدن همه وهمه درگیرودارکشمکش برسر نفت/ قدرت فراموش شده و وانهاده می شوند. درحالی که آزادی گفتمان اساسی لیبرالیسم را سامان می دهد، اینهمه غوغا بر سرعدالت، آنهم عدالتی که تنها به شیوه ی توزیع درآمد می اندیشد وچه بسیارکه با غوغایش مجال گفتگوازعدالت سیاسی (حق مساوی شهروندان برای حکومت گری وحکومت پذیری)، عدالت قضایی (برابری همگان در برابر قانون،عدالت جنسیتی و …) را وامی ستاند، سخن و خواست آزادی یعنی بن مایه ی لیبرالیسم را نیزناممکن می کند. درکناراین کاستی تاریخی، تفکرانقلابی ایرانیان دردو سده ی گذشته نیزهمواره لیبرالیسم را به چشم دشمنی دیده است. این تفکرهمواره طرح دستگاه اداره ی کشوررا براساس اندیشه ی مداخله گری ودست اندرکاری دولت دراقتصاد و قلمروهمگانی ریخته و بکار پی افکندن دولتی حداکثری — ونه لیبرال/حداقلی — آمده است که گاه به نام عدالت و تقسیم ثروت، و گاه به سودای ازبین بردن تضاد طبقاتی، سخت درپی هرچه قدرتمند تر، هرچه بزرگتروآنگاه، هرچه استبدادی تربودن خویش بوده است. اینها ازجمله علتها یی است که پیدایش لیبرالیسم درجامعه ی ایران را با دشواریهای بسیاری همراه کرده اند.
- سپتامبر 28, 2008
- ۲ نظر
- جنبش چپ ایران, شهروند امروز, فرشاد قربانپور, لیبرالیسم, ملی شدن صنعت نفت, پهلوی
به نظرم خیلی کامل نبود
سلام . ممنون از زحمت شما …