• خانه
  • مقالات
  • نقد کتاب
  • مصاحبه‌ها
  • ترجمه‌ها
  • خاطرات
  • شعر
  • عکس
  • زندگی‌نامه
  • ویدیوها
  • rss

سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران (از سرنگونی مصدق تا سقوط شاه)

منتشر شده در رادیو فردا، 22 بهمن 1387
در گفت‌وگو با تیرداد احسانی

رویکرد دستگاه دیپلماسی آمریکا در قبال شاه ایران در دوران انقلاب سال ۱۳۵۷ موضوعی است که پس از سی سال که از انقلاب می‌گذرد همچنان با تصویرها و روایت‌های متفاوتی روبه‌رو است.

سقوط سریع حکومت محمدرضا شاه پهلوی در فاصله کوتاهی از فراگیر شدن تظاهرات خیابانی مردم در بهمن ماه ۱۳۵۷ نه تنها انقلابیون، بلکه سیاستمداران آمریکایی را نیز که فکر می‌کردند ایران را خوب می‌شناسند، غافلگیر کرد.

برخی از دیپلمات‌های آمریکایی فقدان رابطه با گروه‌های مخالف دوران شاه را دلیل اصلی دیر آگاه شدن از نشانه‌های انقلاب در ایران می‌دانند.

از منظر این افراد بین دولت آمریکا و شاه توافق شده بود که در راستای همکاری تهران با واشنگتن در دوران جنگ سرد، آمریکا مجاز نبود که در مسائل داخلی ایران دخالت کند.

به همین دلیل دستگاه دیپلماسی آمریکا تا لحظات آخرعمر نظام شاهنشاهی در ایران از ماهیت سرنوشت‌ساز بودن موج به راه افتاده در ایران، مطمئن نبود.

استراتژی جنگ سرد

اما دیپلماسی آمریکا در قبال ایران پس از جنگ جهانی دوم تا بهمن سال ۱۳۵۷ را در چه چارچوبی می‌توان تعریف کرد. بروس لینگن، کاردار سفارت آمریکا در تهران که در جریان گروگانگیری دانشجویان پیرو خط امام در ساختمان وزارت امور خارجه ایران محبوس شده بود، در این باره می‌گوید: دپپلماسی آمریکا در این دوران را «می توان به یک عبارت یعنی جنگ سرد، تقلیل داد. در جریان بحران مصدق در سال ۱۳۳۲ وقتی به شمال ایران نگاه می‌کردیم نگران پتانسیل اتحاد جماهیر شوروی در منطقه بودیم و چندان علاقه‌ای به مسایل داخلی ایران نداشتیم. این عنصر اصلی رابطه ما با شاه بود.»

هنری پرکت، مسئول میز ایران در وزارت امور خارجه آمریکا طی سال‌های ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۱ در توضیح دیپلماسی آمریکا در دوران جنگ سرد می‌گوید: «در دوران جنگ سرد در خاورمیانه یعنی از زمان پایان جنگ جهانی دوم تا انقلاب ایران، آمریکا سه هدف مهم داشت. یکم: اسرائیل را در داخل خاورمیانه حفظ کند، دوم: اجازه ندهد اتحاد جماهیر شوروی وارد خاورمیانه شود و سوم: تداوم جریان انتقال نفت ارزان از خاورمیانه به جهان. شاه ایران در چنین اهدافی با آمریکا همراه بود. گرچه اختلاف نظرهایی بر سر بهای نفت بروز کرد.»

و از همین منظر سقوط دولت مصدق قابل ارزیابی است. هنری پرکت، در این باره می‌گوید: وقتی مشکلات میان بریتانیا و ایران بر سر ملی کردن نفت و اینکه چه کسی کنترل نفت را در اختیار بگیرد، گسترش یافت، بریتانیا، آمریکا را ترغیب می‌کرد تا در مسئله ایران به آنها کمک کند.»

هنری پرکت می‌افزاید: «در دوران هری ترومن، رییس جمهوری وقت آمریکا، واشنگتن از دخالت در این مسئله خودداری کرد. اما هنگامی که جمهوریخواهان در دوران ریاست جمهوری آیزنهاور روی کار آمدند، دولت وقت توافق کرد که در طراحی کودتا با بریتانیا همکاری کند. انگیزه بریتانیا به دلیل وضعیت بد اقتصادی آن کشور، بیشتر برای به دست آوردن نفت بود. اما انگیزه آمریکا بیشتر بیم از سلطه بیشتر اتحاد جماهیر شوروی بود.»

آقای پرکت می‌افزاید: «دولتمردان در واشنگتن بر این باور بودند که مصدق رهبر ضعیفی است و حزب توده می‌تواند رهبری را به دست بگیرد، از این رو شوروی نفوذ خود را گسترش خواهد داد. این انگیزه اولیه دوایت آیزنهاور ، رییس جمهوری وقت آمریکا و جان فاستر دالس، وزیر امور خارجه برای همکاری با بریتانیا برای سقوط مصدق بود.»

تغییر سیاست آمریکا در قبال شاه

برخی از تحلیلگران سیاسی معتقدند که سیاست‌های آمریکا طی سال‌های پس از جنگ جهانی دوم تا وقوع انقلاب در ایران یکسان بوده و دستخوش تغییر بنیادی نشده است، چرا که اهدافی که واشنگتن در این سال‌ها در پی آنها بود، تغییر نکرده بودند.

مهرزاد بروجردی، استاد علوم سیاسی در دانشگاه سیراکیوز نیویورک، در این زمینه می‌گوید: «سیاست آمریکا در برابر ایران پس از جنگ جهانی دوم فراز و نشیب فراوانی ندارد. اهدافی که به دنبالش بودند تغییر زیادی نکرده است. اگر تغییری صورت گرفته به شکل نهادی نبوده است. بلکه ذائقه سیاستمداران مختلف موثر بوده است. قصد آمریکا این بود که از بروز انقلاب‌های کمونیستی در منطقه جلوگیری کند.» این استاد علوم سیاسی می‌افزاید: «سیاستی که آمریکا در قبال ایران در پیش گرفته بود، در رابطه با اعراب هم کمابیش همین سیاست اعمال می‌شد. در مناطق دیگر هم به غیر از شاه، از سوهارتو در اندونزی یا پینوشه در شیلی به همین صورت آمریکا دفاع می‌کرد چون نمی‌خواست تعادل سیاسی این کشوها بهم بخورد.»

هنری پرکت نیز در خصوص سیاست‌های رییسان جمهوری مختلف آمریکا در برابر شاه می‌گوید: «در دهه ۱۹۶۰ جان اف کندی نگران ثبات رژیم شاه بود و از او خواست که در ایران اصلاحاتی را انجام دهد. کندی خواهان اصلاحات اقتصادی بیشتر در نظام ایران بود.»

آقای پرکت می‌افزاید: «با ترور کندی، لیندون جانسون جانشین وی شد و مسئله فشار بر شاه فراموش شد. چرا که توجه جانسون به مسائلی مانند جنگ ویتنام و اعراب و اسرائیل معطوف بود و خواستار فشار بر شاه نبود و اجازه داد که شاه هر کاری می‌خواهد انجام دهد. اما ریچارد نیکسون و هنری کیسینجر رویکرد دیگری داشتند. آنها به شاه به مثابه یک متحد مهم در خاورمیانه نگاه می‌کردند. آنها اجازه دادند که شاه هر سلاحی را می‌خواهد بخرد، البته به جز سلاح اتمی. در برابر این رویکرد، وزارت امور خارجه آمریکا از دخالت در امور داخلی ایران و تماس با مخالفان منع شد. در دهه ۱۹۶۰ شاه با نیکسون و کیسینجر و بعدا با فورد و کیسینجر همکاری نزدیکی داشت.»

کارتر و شعار حقوق بشر

جیمی کارتر در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال ۱۹۷۷ یعنی دو سال پیش از انقلاب ایران پیروز شد. کارتر در دوران مبارزات انتخاباتی بر شعار دفاع از حقوق بشر تاکید کرده بود. شعاری که می‌توانست شاه ایران را نگران کند.
اما به باور هنری پرکت، هنگامی که کارتر روی کار آمد، به دلیل توجه به ادامه سیاست‌های جنگ سرد در برابر اتحاد جماهیر شوروی، مسئله چین و صلح اعراب و اسرائیل، عملا از شعار حقوق بشر خود عقب نشینی کرد.

مهرزاد بروجردی در زمینه تاثیر سیاست‌های حقوق بشر کارتر بر حکومت شاه می‌گوید: «سیاست حقوق بشر کارتر را هم مثل همان اصلاحات ارضی کندی ارزیابی می‌کنم. تغییر بنیادی نبود، هر دو دولت، دولت‌های متعلق به حزب دمکرات بودند و به خاطر انتقادهایی که از شاه می‌شد، سعی می‌کردند او را مجبور به تغییراتی کنند. اما آیا واقعا سیاست حقوق بشر کارتر سبب تزلزل حکومت شاه شد، فکر نمی‌کنم از لحاظ تاریخی حرف خیلی دقیقی باشد. چون به گفته محققان، تاریخ این گسل میان حکومت شاه و اقشار مردم به خیلی پیش از روی کار آمدن دولت کارتر بر می‌گردد. اینکه آیا این سیاست در تحولات آن دوران سهیم بوده، در این خصوص می‌توان گفت نقش داشته است.»

جیمی کارتر در دسامبر ۱۹۷۷ یعنی ۱۴ ماه پیش از پیروزی انقلاب در ایران با سفر به تهران کوشید نشان دهد که مانند رییسان جمهوری پیشین آمریکا از شاه ایران حمایت خواهد کرد. کارتر، ایران تحت رهبری شاه را «جزیره ثبات» خواند. جیمی کارتر در ضیافت شام خطاب به محمدرضا شاه پهلوی گفته بود: « ایران تحت رهبری نافذ شاه یک جزیره ثبات است. در جایی از جهان که وضعیت ناآرامتری دارد. اعلیحضرتا، این را باید مدیون شما بود و رهبری شما و احترام و عشق و تحسینی که مردم شما نثار شما می‌کنند.»

هنری پرکت، مسئول میز ایران در وزارت امور خارجه آمریکا، درباره تحت فشار گذاشتن شاه برای رعایت حقوق بشر می‌گوید: «من هرگز به یاد نمی‌آورم یا از همکارانم در وزارت امور خارجه آمریکا نشنیده ام که جیمی کارتر درباره مسئله حقوق بشر شاه را تحت فشار گذاشته باشد. حتی یک پیام هم در این زمینه مطرح نشده است.»

هنری پرکت می‌گوید: «وقتی شاه به آمریکا آمد و با جیمی کارتر دیدار کرد، گرچه این دیدار خصوصی بود ولی احساس من این بود که جیمی کارتر کوشید به شاه اطمینان دهد که هیچ تغییر سیاستی رخ نخواهد داد. بهرحال شاه ممکن است نگران واکنش‌های آمریکا بوده باشد. ولی هیچ حرکتی در این خصوص در آمریکا رخ نداد.» هنری پرکت اضافه می‌کند: «باید بگویم که در آن زمان، مسئول سیاست فروش تسلیحات به ایران من بودم. مقررات مختلفی برای فروش سلاح وجود داشت که چه موقع می‌توان چه نوع سلاحی را فروخت. و تنها رییس جمهوری آمریکا بود که در این زمینه می‌توانست استثناهایی قایل شود. در جریان فروش هواپیماهای آواکس به ایران، جیمی کارتر در حقیقت از این حق خود استفاده کرد. فکر نمی‌کنم آمریکا فشاری به شاه وارد کرد. ولی اینکه مردم ایران چه باور دارند یا چه فکر می‌کنند، مسئله دیگری است. هر کسی مختار نظر خود درباره سیاست خارجی آمریکا است ولی حقیقت چیز دیگری است. مبنایی وجود ندارد که گفته شود آمریکا و مخالفان علیه شاه توطئه کردند. ما با مخالفان شاه در دوران انقلاب ارتباطی نداشتیم.»

اختلاف نظر در آستانه انقلاب

با اوج‌گیری تظاهرات در ایران و آشکار شدن ناکارآمدی نیروهای دولتی برای مقابله با آنها، در واشنگتن بر سر چگونگی برخورد با وضعیت جدید در دولت جیمی کارتر اختلاف بروز کرد. این اختلاف نظر بیشتر میان اعضای شورای امنیت ملی کاخ سفید و وزارت امور خارجه آمریکا به چشم می‌خورد. اما به گفته دیپلمات‌های آمریکایی این اختلاف نظرها سبب شد تا جیمی کارتر نیز در تصمیم گیری قاطع خود در برابر ایران دچار تردید شود.

هنری پرکت در این زمینه می‌گوید: «وقتی پایه‌های انقلاب قوی شد و برای برخی افراد روشن شد که شاه در دردسر عمیقی افتاده است، برخی بر این باور بودند که باید سیاست‌های خود را از نو تنظیم کنیم که من خود جزو این افراد بودم. من به این نتیجه رسیده بودم که شاه دیگر قادر نیست مانند گذشته حکومت کند و همزمان باید سیاست‌های آمریکا را با واقعیت‌های تازه منطبق کرد. در مقابل برخی مانند دکتر برژنیسکی می‌گفتند باید تا آخر در کنار شاه ایستاد. همچنین آقای برژنیسکی اعتقاد داشت در چارچوب سیاست مهار شوروی باید از سیاست‌های شاه پشتیبانی کرد.» هنری پرکت می‌افزاید: «در دولت آمریکا اگر دودستگی رخ دهد، کسی نمی‌تواند تصمیم نهایی را اتخاذ کند. جیمی کارتر و سایروس ونس، وزیر امور خارجه، نیز تردیدهای خود را داشتند. همه می‌دانستند که شاه به دردسر افتاده است ولی مطمئن نبودند که این دردسر می‌تواند سرنوشت ساز باشد و نمی‌خواستند که از پیش قضاوت کنند. هیچ تغییری در سیاست خارجی آمریکا رخ نداد تا زمانی که انقلاب در ۱۱ فوریه همه چیز را درهم کوبید.»

هنری پرکت درباره اهداف سفر ژنرال هایزر به ایران می‌گوید: «مسافرت ژنرال هایزر به ایران بر اساس یک قاعده متداول برای توافق در دولت آمریکا بود. برخی معتقد بودند که باید با انقلابیون از در آشتی درآمد و برخی معتقد بودند باید رویکرد خشونت را در پیش گرفت. در راستای توافق بر سر رویکرد نرم یا سخت در قبال انقلاب ایران، قرار شد ژنرال هایزر به ایران برود و شرایط را ارزیابی کند. وی به ایران رفت تا تحقیق کند که ارتش ایران توان کودتا دارد یا نه. کسانی مانند ویلیام سالیوان خواهان حفظ ارتش بودند و می‌گفتند در صورت پیروزی انقلابیون ارتش باید با آنها بماند تا در صورت لزوم از یکپارچگی ایران دفاع کند. اما ماموریت هایزر تاثیری در سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران نداشت.»

به گفته هنری پرکت، سفر ژنرال هایز را می‌توان در راستای «تلاش‌های نومیدانه آمریکا برای انجام کاری برای مقابله با نیروهایی که نمی‌شناخت ارزیابی کرد.»

غافلگیری دستگاه دیپلماسی آمریکا

اما به‌راستی چه عواملی باعث شد که دستگاه دیپلماسی آمریکا نتواند تحولی مانند انقلاب را در ایران پیش بینی کند. بروس لینگن ضعف دستگاه دیپلماسی آمریکا را در درک نکردن تحولات درونی جامعه ایران می‌داند. بروس لینگن می‌گوید: «ما فکر می‌کردیم که وضعیت ایران را می‌شناسیم. این درحالی بود که منافع استراتژیک و سیاست‌های ما در قبال ایران تغییر نکرده بود. ایران برای ما نقطه مهمی بود. ما با شوروی مشکل داشتیم و روابط با ایران برای ما مهم بود. آنچه ارزش آگاهی به آن را ندانستیم این بود که ما از متن آنچه در جامعه ایران رخ می‌داد بی‌خبر بودیم.»

هنری پرکت فقدان رابطه با گروه‌های مخالف شاه را یکی از کاستی‌های سیاست خارجی آمریکا می‌داند.

هنری پرکت می‌گوید: «برخی در آمریکا بر این باور بودند که اگر ما با مخالفان شاه تماس بگیریم به نوعی شاه را تضعیف می‌کنیم و بنابر این ما این کار را نکردیم. در سراسر تابستان و پائیز سال ۱۹۷۸ ما ارتباطی با مخالفان شاه نداشتیم. ما آنها را درک نمی‌کردیم و آنها نیز ما را درک نمی‌کردند. فقدان گفت وگو در بخشی که به آمریکا مربوط می‌شود یک شکست بود.»

اما مهرزاد بروجردی با اشاره به استدلال دیپلمات‌های آمریکایی درباره فقدان رابطه با گروه‌های مخالف، پارادایم و سرمشق مدرنیزاسیون را دیگر عاملی می‌داند که دستگاه دیپلماتیک آمریکا نتواند تحولات دوران انقلاب را از پیش متوجه شود.

مهرزاد بروجردی می‌گوید: «اگر در این باره از سیاستمداران آمریکایی بپرسید، آنها استدلال فقدان رابطه با گروهای مخالف را مطرح می‌کنند، که به نظر من تا حدودی درست است. بر اساس توافق انجام شده بین شاه و برخی از دولت‌های وقت آمریکا، آنها از دخالت در امور ایران منع شده بودند به همین دلیل در یک خلاء اطلاعاتی قرار داشتند.» این استاد علوم سیاسی اضافه می‌کند: «اما یک مشکل رویکردی دیگر هم وجود داشت و آن این بود که نحوه نگرش کشورهایی مانند آمریکا به جهان سوم به خاطر نشات گرفتن از تئوری مدرنیزاسیون، این بود که همه چیز را در آن شخص رهبر خلاصه می‌کردند.»

وی می‌افزاید: «بنابراین به نقش فردی که یک تنه مملکت را مدرنیزه می‌کند، اهمیت زیادی می‌دادند. اگر به مطالبی که آن زمان درباره ایران در مطبوعات آمریکا در سال‌های پیش از انقلاب نوشته شده بود، نگاه کنیم می‌بینیم که پارادایم این است که یک جامعه سنتی است و یک رهبر عاقل، که غرب‌گرا است، آنها را به تدریج به دروازه تمدن بزرگ وارد می‌کند و کشور را مدرنیزه می‌کند. به نظرم این دوعامل یعنی: نحوه نگرش آمریکا به ایران و همچنین برچسب هایی که سیاست‌های جنگ سرد بر عینک سیاست خارجی آمریکا زده بود، باعث شد که نگاه آنها به ایران کور و کم سو شود و تحلیل درستی از مقدار نارضایتی از شاه یا توان نیروهای سیاسی در ایران نداشته باشند.»

دیپلمات‌های آمریکایی می‌گویند با وقوع انقلاب در سال ۵۷ آنها سیاست‌های خود را با توجه به واقعیت‌های تازه شکل گرفته در ایران تغییر دادند و کوشیدند رویکردی منطبق بر احترام متقابل در پیش گیرند، اما تصرف سفارت آمریکا در تهران و گروگانگیری کارمندان این سفارتخانه به دست دانشجویان پیرو خط امام به عمر نزدیک به یک صد ساله روابط ایران و آمریکا پایان داد.

مرتبط

  • فوریه 10, 2009
  • - مدیر
  • بدون نظر
  • انقلاب ایران, تیرداد احسانی, جنگ سرد, جیمی کارتر, رادیو فردا, مصدق, هنری پرکت
درباره این نویسنده
  • View all posts by مدیر
  • بلاگ
اشتراک‌گذاری
  • google-share

نظر بدهید لغو پاسخ

درباره سایت

در این سایت بسیاری از مقالات، مصاحبه‌ها، نقد کتاب‌ها و ترجمه‌هایی را که در سه دهه گذشته انجام داده‌ام را در کنار کتاب‌های من می‌توانید ببینید. سعی کرده‌ام متن اولیه را تا حد امکان حفظ کنم و اگر در مطبوعات ایران چیزی حذف شده بود آن را اضافه کنم. بعضی از مقالات این سایت برای اولین بار در اختیار خوانندگان فارسی زبان قرار می‌گیرند. لطفا نظرات، پیشنهادات و انتقادات خود را با من در میان بگذارید.

زندگی‌نامه

مهرزاد بروجردی به‌ سال 1341 در شهرآغاجاری به‌ دنیا آمد و دوران کودکی و نوجوانی را در خوزستان گذرانید. چند ماهی پیش از انقلاب 57 برای تحصیل در رشته‌ی علم سیاست و جامعه‌شناسی به آمریکا سفر کرد. ادامه ...

تازه‌ها

  • علل و پیامدهای اعتراضات کنونی در ایران
  • ۴۱۰ پاسدار سیاست‌ورز
  • دفاع از کارنامه روشنفکران ایران، بخش اول
  • به کجا داریم میرویم؟ گفتگوی مهرزاد بروجردی، صادق زیباکلام و احمد وخشیته

تماس

Mehrzad Boroujerdi
Dean, College of Arts, Sciences and Education Missouri University of Science and Technology 118 Fulton Hall Rolla, MO 65409 573-341-4575
Profmehrzad@gmail.com
https://www.boroujerdi.spia.vt.edu
  • Facebook
  • Flicker
  • Skype
  • Twitter
  • Linkdin

جستجو



نقل مطالب این آرشیو با ذكر ماخذ یا با لینک آزاد است. Copyright © 2018. mehrzadboroujerdi.com

بازگشت به بالا