• خانه
  • مقالات
  • نقد کتاب
  • مصاحبه‌ها
  • ترجمه‌ها
  • خاطرات
  • شعر
  • عکس
  • زندگی‌نامه
  • ویدیوها
  • rss

از بناپارتیسم راهی به دموکراسی نیست

منتشرشده در شماره 56 شهروند امروز٬ 6 مرداد 1387
در گفت‌وگو با علی ملیحی

چه زمانه و زمینه‌هایی نشستن نظامیان بر مسند قدرت را برای شهروندان یک جامعه پذیرفتنی می‌کند؟

مهم‌ترین زمینه‌ی پذیرش نظامیان “ترس” در جامعه است. هرگاه شهروندان از حمله دشمن نگران باشند به نظامیان برای اداره کشور روی می‌آورند. برای نمونه در اسراییل هرگاه چالش میان فلسطینیان و اسراییل بالا می‌گیرد، شهروندان اسراییلی در انتخابات به کسانی که سابقه‌ی نظامی ‌داشته‌اند رای می‌دهند. چه بسا که چنین زمینه‌ی ترس و هراس خود پی آیند کاستی‌ها و ناتوانی‌های سیاستمداران، فساد رهبران، هرج و مرج داخلی و همچنین شکست در جنگ با دشمنان خارجی است. در خاورمیانه که نظامی‌ترین منطقه‌ی دنیا است، و نیز در آفریقا، کودتاهای پی درپی ارتش و روی آوری شهروندان به نظامیان برای حضور در ساخت قدرت پدیده‌هایی آشنایند. کشورهای این دو منطقه همچون ترکیه، عراق، پاکستان، الجزایر، سودان و مصر نمونه‌های روشن این داوری‌اند. نظامیان در پادگان‌ها هستند و از تمرکز قوا برخوردارند و همانگونه که مائو می‌گفت “قدرت از دهانه‌ی تفنگ بیرون می‌آید.” از سوی دیگربیشتر نظامیان از گروه‌ها و طبقه‌های پایین جامعه هستند و پیوستن به خدمت نظام را پلکان ترقی اجتماعی خویش می‌بینند. بنابراین بسیاری از نظامیانی که خیال‌های بزرگ در سر دارند، از ارتش به‌سان سکوی پرش به جایگاه‌های اجتماعی برتر بهره می‌برند.

بدین شکل و با توجه به اینکه مثال‌های تان بیشتر درباره‌ی کشورهایی با دموکراسی ضعیف است، یک فرد نظامی برای بدست گرفتن رهبری سیاسی به چه ویژگی‌هایی نیازمند است؟

حکومت‌های نظامیان بیشتر “فرد محور”‌اند. بنابراین فردی که زمام قدرت را در دست گرفته است و فکر کودتا را صورتبندی کرده گونه ایی کیش شخصیت بر گرد خویش بر پا می‌کند. جمال عبدالناصر در مصر یا جری راولینگز در غنا نمونه‌های گویایی از این گونه افرادند. در اینجا نیز نکته‌ی هراس و ترس که درآغاز بیان کردیم نمایان است. یعنی مردم تجلی خواسته‌های خودشان را در اراده‌ی آهنین یک فرد نظامی‌ می‌بینند. و هرچه این شخصیت فرهمند ‌تر باشد یا توانایی بهتری در عملی کردن خواسته‌های مردمی‌ داشته باشد از سوی مردمان زودتر پذیرفته می‌شود.

به گواهی تاریخ، نظامیان گاه در زمینه و زمانه ایی که بزبان فلسفه‌ی سیاسی “بناپارتیسم” نامیده می‌شود نیز به قدرت می‌رسند. چگونه است که گاه از دل یک جامعه که برای گذار به سوی دموکراسی و جامعه‌ی مدنی تلاش می‌کند یک دیکتاتور نظامی‌ زاده می‌شود؟

به نظر کارل مارکس بناپارتیسم زمانی روی می‌دهد که نه طبقه‌ی حاکم می‌تواند چیرگی خود را با کاربست ابزارهایی چون قانون اساسی و دستگاه مجلس بازتولید کند و نه دیگر طبقه‌های پایین اجتماعی نیز توان به چنگ آوردن قدرت و چیره ساختن ایدئولوژی طبقه‌ی خویش بر جامعه را دارند. هر دو رقیب از کاستی و ناتوانی رنج می‌برند. درچنین زمینه‌ای کسانی می‌توانند به همان شیوه که لویی بناپارت بر سرکار آمد گوی قدرت را از کف هر دو گروه رقیب بربایند. بناپارتیسم نمونه‌ی برتر خودبسندگی دولت است. چه، اگر به پیروی از مارکس دولت را ابزاری در دست طبقه‌ی چیره بدانیم، بناپارتیسم بازنمای رهایی دولت از چیرگی یک طبقه‌ی حاکم است. در تاریخ ایران وخاورمیانه نمونه‌های چندی از دولت‌های بناپارتی پدیدار شده‌اند و راه گذار به دموکراسی را سد کرده‌اند. برآمدن رضا شاه نمونه ایی ازین دست است. او که در زمانه و زمینه‌ی ترس و هراس شهروندان به قدرت رسید خودبسندگی دولت خویش از طبقه‌ی اشراف قاجار، روحانیون، نیروهای چپ و رهبران قبایل را در کشاکش با ایشان آشکار ساخت. جمال عبدالناصر نیز با نیروهای اجتماعی بسیاری به چالش پرداخت چنانکه چیرگی دولت خویش را وامدار طبقه‌ی ویژه‌ای نبود. منطق بناپارتیسم، همان منطق “خودکامه‌ی مهرورز” (benevolent dictator) است و خواست این که بقول حافظ کسی “از غیب برون آید و کاری بکند” و کشور را نجات دهد در پس پدیدار بناپارتیسم نهفته است. نوشته‌ها و اندیشه‌های روشنفکران ایرانی دوره‌ی رضا شاه — از جمله کسانی چون تقی‌زاده و یا کاظم‌ زاده ایرانشهر — گویای این داوری است که چاره‌ی بی‌سروسامانی ایران آن روز و بازگرداندن امنیت و آرامش به جامعه را باید از کف تدبیر یک خودکامه‌ی مهرورز بازجست.

از دیدگاه شما مهم‌ترین زیان حضور نظامیان در قدرت چیست؟

مشکل این است که درخاورمیانه نظامیان حاکم به نادر قدرت را به رهبران سیاسی برگزیده‌ی مردم واگذار می‌کنند. البته نمونه‌هایی در سودان یا موریتانی بوده‌اند که در آنها حاکمان نظامی‌ به میل خویش از اریکه‌ی قدرت پایین آمدند اما بیشتر قصه از قرار دیگری بوده است. یعنی نظامیان به قول هایشان برای واگذاری دولت به برگزیدگان مردم وفا نمی‌کنند. نظامیان بازیگران دموکراتیک در سپهرسیاسی نیستند، از قلمروی دیگری به سپهر سیاسی پا می‌نهند درحالیکه تمامی آبرو و جایگاه اجتماعی خود را از همان قلمروی نخست می‌گیرند. آنها از یک ‌سری امتیازهایی برخوردارند که بهنگام آشوب و در زمانه و زمینه‌ی هراسی که از آن سخن رفت مایه‌ی چیرگی شان بر دیگران می‌شود. نظامیان یک نظم و نظام جا افتاده در پهنه‌ی فضا، زمان و مکان دارند. نظام آموزش گروهی و مقوله‌ی جنگ، دستگاه نظامی را به یک ماشین قدرت تبدیل می‌کند که به یاری نظام سلسله ‌مراتبی موجود در آن نظامیان را همچون بازیگرانی غیردموکراتیک تربیت کرده و روانه‌ی سپهر سیاسی می‌کند. نمونه‌های حضور نظامیان در سپهر سیاسی ترکیه، پاکستان و نیجریه گواهان این سخن‌اند. درین کشورها گرچه به ظاهر دولت در دست سیاستمداران ‌است اما نظامیان در پشت پرده سررشته‌ی کارها را بدست دارند.

برخی برآنند که گاه بودن یک نظامی ‌درراس قدرت سیاسی بسود دموکراسی است چه این کس درراه توسعه‌ی اقتصادی جامعه خواه و ناخواه به توسعه‌دهی ساختارها و نهادهای اجتماعی و آنگاه به شکل‌گیری طبقه‌ی متوسط شهری یاری خواهد رسانید و ناچارراه توسعه‌ی سیاسی را هموار خواهد کرد.

دیدگاه چیره چنین میگوید که توسعه ‌گرایی یکی از پاره‌های جداناشدنی شیوه‌ی حکومتداری در خاورمیانه است. به ثمر رساندن این شیوه‌ی خاورمیانه‌ای توسعه ‌گرایی، نیازمند وفاداری بی‌چون و چرای مردمان به حکومت است چنانکه وفاداری به آرمان توسعه با پرهیز ازنقد قدرت یکی شناخته می‌شوند. بنابراین شیوه‌ی تفکر توسعه‌گرا، دولت یگانه سکان‌دارتوسعه‌ی اقتصادی است وازینرو شهروندان و نیروهای اجتماعی باید دست حکومت را باز بگذارند که گاهگاهی از مرزها پا فراتر نهد. توسعه‌ی اقتصادی برآزادی شهروندی مقدم دانسته می‌شود وازینرواگر دولت در کوتاه مدت به سلب آزادی‌های سیاسی دست زند، خیالی نیست چرا که در درازمدت آزادی‌های سیاسی به ناچاراز گذر توسعه‌ی اقتصادی فرا می‌رسند. به بیان دیگر آزادی کوچکی ستانده می‌شود اما این زیان در درازمدت به سود شهروندان خواهد بود.

من به هیچ رو با این دیدگاه موافق نیستم و برآنم که این شیوه‌ی تفکری شکست خورده است. هم جمال عبدالناصر در مصر و هم حزب بعث در سوریه و عراق پیروان این دیدگاه بوده‌اند.هدف این حکومت‌ها هرگز دموکراتیزه کردن جامعه نیست بلکه هدف اصلی آنها ماندن بر سریر قدرت است. ایشان از چنین تفکری — یا به سخن دقیق‌تر از چنین ایدئولوژی‌ای — به‌سان ابزاری برای پس زدن و واستاندن آزادی‌های شهروندی بهره می‌گیرند. این الگوی توسعه‌‌گرا به کار توجیه و رنگ و لعاب دادن یا استبداد می‌آید و با سود بردن از زمینه و زمانه‌ی هراس بکار تحکیم قدرت استبدادی می‌آید.

اما چنین دولت‌های استبدادی گاه نیز کارنامه‌ی خوبی در قلمروی اقتصاد داشته‌اند.

این ادعا که حکومت‌های استبدادی و خودکامه کارنامه‌ی اقتصادی بهتری دارند ادعای باطلی است و با واقعیت نمی‌خواند. تجربه‌ی کشورهای آمریکای لاتین مانند برزیل و آرژانتین نشان می‌دهد که شکوفایی اقتصادی نه در زمان حکومت‌های نظامی‌ بلکه پس از دوران خودکامگی واستبداد بهم رسیده است. دراروپا هم داستان به همین قرارست. به میزان پیشرفت اقتصادی در کشورهای غیردموکراتیک در برابردیگر کشورهای اروپایی نگاهی بیفکنیم. آیا در یونان حکومت نظامیان شکوفایی اقتصادی به همراه داشته است؟ بهیچ رو چنین نیست. کشوری مانند کره جنوبی که زمانی حکومت نظامی ‌داشته است را در نظر بگیریم. آیا پیشرفت اقتصادی کره جنوبی به‌ سبب استبداد نظامیان آنست یا به خاطر الگوی اقتصادی‌ای که برای صادرات به دیگر کشورها در پیش گرفته اند؟ بلی چه بسیار که حکومت نظامیان به ثبات و امنیت اجتماعی یاری رسانیده اما پیشرفت اقتصادی بهیچ رو پی آیند همه جایی این گونه حکومت‌ها نبوده است. سخن اینجاست که قدرت دولت خودکامه و امنیت اجتماعی به ضرورت به توسعه‌ی دموکراسی نمی‌انجامند. نظامیان شاید بتوانند نگهبان دموکراسی باشند اما خودشان بهیچ رو بازنمای یک نهاد دموکراتیک نیستند و به شیوه‌ی دموکراتیک رفتار نمی‌کنند.

از چه زمانی دولت‌های نظامی یا دولت‌های کودتا به سوی زوال می‌روند؟

چهار شرط برای سقوط حکومت‌های نظامی‌ وجود دارد. شرط اول ناتوانی این حکومت‌ها در پرداخت حقوق سربازان است. این شرط درآفریقا نقش مهمی بازی میکند اما در خاورمیانه و در میان دولت‌های نفتی چنین نیست. قطع شدن پشتیبانی‌های جهانی از حکومت‌های خودکامه‌ی نظامی‌ شرط دیگراست. نکته سوم به چندوچون رویارویی حکومت نظامی‌ با بسیج همگانی شهروندان باز می‌گردد. هرمایه که بسیج همگانی ‌قوی‌‌تر باشد حکومت نظامیان بیشتر ترس از ریزش نیروهایش را تجربه خواهد کرد. در دوران انقلاب ایران شعار “برادر ارتشی چرا برادر کشی” راه کار کارآمدی برای حرکت دادن بدنه‌ی ارتش از یک سو به سوی دیگر چالش‌ها بود. هرمایه قدرت نظامی‌ در یک جامعه نهادینه ‌تر شده باشد امکان سرپیچی گسترده از فرمان مافوق نیز بالا می‌رود. اگر این احساس در ارتش وجود داشته باشد که نظامیان با تغییر حکومت به زندگی عادی خودشان ادامه خواهند داد و در برابر جوخه‌ی تیر نخواهند ایستاد، امکان کناره‌گیری ارتش و بی‌طرفی اش در چالش‌های داخلی بیشتر میشود. درانقلاب 1357 ارتش شاهنشاهی به همین روی ابراز بی‌طرفی کرد.

امروزه نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نیز بر سابقه‌ی نظامی ‌خود تاکید می‌کنند. این پدیده ‌چه تاثیری بر افکار همگانی آمریکاییان دارد؟

این سابقه‌ها نقش مهمی بازی نمی‌کنند. در انتخابات چهارسال پیش جان کری سابقه‌ی افسری ارتش داشت اما جرج بوش که خدمت مهمی در ارتش نکرده بود برنده شد. امروزهم جان مک کین بر کهنه سرباز بودن خود انگشت می‌نهد و در سوی دیگر باراک اوباما سابقه‌ی نظامی ویژه‌ای ندارد. اما اگر روند کنونی به پیش رود، اوباما برنده‌ی انتخابات خواهد بود. به هر حال جامعه‌ی آمریکا یک جامعه‌ی دموکراتیک است که در آن نیروها‌ی گوناگونی بر رای شهروندان اثر می‌نهند. اینک این شرایط اقتصادی است که تاثیر بیشتری دارد. البته اگر تا ماه نوامبر در آمریکا رویدادی مانند یازده سپتامبر روی دهد‌ای بسا که شهروندان به ‌سوی یک چهره‌ی با تجربه و مقتدرهمچون مک کین حرکت کنند.

مرتبط

  • جولای 27, 2008
  • - مدیر
  • بدون نظر
  • بناپارتیسم, دموکراسی, شهروند امروز, علی ملیحی
درباره این نویسنده
  • View all posts by مدیر
  • بلاگ
اشتراک‌گذاری
  • google-share

نظر بدهید لغو پاسخ

درباره سایت

در این سایت بسیاری از مقالات، مصاحبه‌ها، نقد کتاب‌ها و ترجمه‌هایی را که در سه دهه گذشته انجام داده‌ام را در کنار کتاب‌های من می‌توانید ببینید. سعی کرده‌ام متن اولیه را تا حد امکان حفظ کنم و اگر در مطبوعات ایران چیزی حذف شده بود آن را اضافه کنم. بعضی از مقالات این سایت برای اولین بار در اختیار خوانندگان فارسی زبان قرار می‌گیرند. لطفا نظرات، پیشنهادات و انتقادات خود را با من در میان بگذارید.

زندگی‌نامه

مهرزاد بروجردی به‌ سال 1341 در شهرآغاجاری به‌ دنیا آمد و دوران کودکی و نوجوانی را در خوزستان گذرانید. چند ماهی پیش از انقلاب 57 برای تحصیل در رشته‌ی علم سیاست و جامعه‌شناسی به آمریکا سفر کرد. ادامه ...

تازه‌ها

  • علل و پیامدهای اعتراضات کنونی در ایران
  • ۴۱۰ پاسدار سیاست‌ورز
  • دفاع از کارنامه روشنفکران ایران، بخش اول
  • به کجا داریم میرویم؟ گفتگوی مهرزاد بروجردی، صادق زیباکلام و احمد وخشیته

تماس

Mehrzad Boroujerdi
Dean, College of Arts, Sciences and Education Missouri University of Science and Technology 118 Fulton Hall Rolla, MO 65409 573-341-4575
Profmehrzad@gmail.com
https://www.boroujerdi.spia.vt.edu
  • Facebook
  • Flicker
  • Skype
  • Twitter
  • Linkdin

جستجو



نقل مطالب این آرشیو با ذكر ماخذ یا با لینک آزاد است. Copyright © 2018. mehrzadboroujerdi.com

بازگشت به بالا