روایتی از تونس امروز / رویاهای جوانان عرب
منتشرشده در مهرنامه 18
دی ۱۳۹۰، ص ۲۸
چندی پیش، در سفری به کشور تونس در جلسهای حضور یافتم که در آن هفتاد جوان عرب از هفده کشور مختلف گردهم آمده بودند تا تجربههای خویش از انقلابهای دنیای عرب را با یکدیگر در میان بگذارند و از بیم و امیدهای خود درباره چند و چون فردای سرزمینهایشان سخن بگویند. برای من گفتوگو با جوانانی که به قول زندهیاد سیاوش کسرایی رُخشان به «سیلی زمانه خو گرفته» بود ولی اینک بر «فراز بام تهور» ایستاده بودند بسیار آموزنده و دلنشین بود. دختری خبرنگار از مصر برایم میگفت که چگونه درگیر و دار راهپیماییها در میدان تحریر پیرمردی به او میگوید که «شما جوان و تحصیلکرده هستید و حیف است که کشته شوید؛ بگذارید که همتایان من که پیر و بیسواد هستیم کشته شویم تا شما بمانید و بتوانید آینده مصر را رقم بزنید.» دختر خبرنگار، اما میدان را خالی نکرده بود و چنین بود که چندی پس از آن گزارش داد که پلیس مصر از دختران دستگیر شده «معاینه بکارت» میکند و میپرسید که «چرا؟ مگر دینی و ایمانی در کار نیست که چنین با خواهران مصری خویش رفتار میکنند.» زن مصری دیگری میگفت که مفتیهای محافظهکار مصر، زنان را از پوشیدن کفشهای پاشنه بلند بازداشتهاند و مسلمانان را از رای دادن به نمایندگان مسیحی یا قطبی مصری بر حذر داشتهاند و میپرسید که «چرا باید مسلمانان مصری کلیسایی را به سبب رابطه عاشقانه میان یک دختر مسلمان و یک پسر مسیحی مصری به آتش بکشند؟»
روز دیگر که برای بازدید از یک بنای تاریخی بیرون رفته بودیم دوست تونسیام مجسمه زنی را نشان داد و گفت با پیروزی حزب اسلامی النهضه دیری نخواهد گذشت که این گونه مجسمهها هم مانند ایران شما از میدانهای شهر و از دید همگان برچیده خواهند شد». عُمَر، دوست تحصیلکرده عراقی، از ما همگروهان خویش میپرسید که «آخر چرا باید شهروندان عراقی همچون من و فرزندان خردسالم سرهای بریده همسایگان را در میان کوچه ببینیم و آنگاه برای ماهها و سالها فرزندانمان کابوس آن را در خوابهای خویش مرور کنند؟ یا چرا من سنی مذهب باید از ترس هموطنان شیعی خویش یک برگه شناسایی دروغین همراه داشته باشم که در آن نام دیوید دارم تا شاید باور کنند که مسیحیام و از کنار آنها به سلامتی بگذرم.»
کنشگر سیاسیای که از بحرین آمده بود از ستمی که بر شیعیان آن سرزمین رفته بود سخن میگفت و از همتایان خویش میخواست که به جای تقابل شیعه با سنی چهارچوب دیگری، همچون جنبش برای عدالت و حقوق بشر، را برای درک و ارزیابی حرکت سیاسی مردم بحرین به کار گیرند. یک کارشناس سیاسی لبنانی از اینکه حزبالله یک دولت در دولتِ لبنان بنا نهاده است شکوه میکرد و از ژرفتر شدن هر روزه شکاف میان مسیحیان و مسلمانان نگران بود. یک وکیل لیبیایی نیز که به خاطر یک مصاحبه با شبکه العربیه پنج ماه را در زندانهای قذافی سپری کرده بود و تنها یک هفته پیش از تاریخ معین شده برای اعدامش با سقوط قذافی از بند زندان جسته بود، از آنچه بر او رفته بود سخن میگفت و سیل اشک از دیدگان حاضران روان میکرد.
پس از این حال و حکایتها برای شام به خیابان حبیب بورقیبه، یعنی خیابان اصلی پایتخت، رفتیم و از کنار مجسمه ابنخلدون متفکر تاریخدان عرب گذشتیم که هفت سده پیش از این، از عصبیت و پیوندهای خونی و قبیلگی سخن گفته بود که به سیاست ویژگی فرقهگرایانه میبخشند.
در پایان روز دوم گردهمایی، از آنجا که هدایت جلسه به عهده من بود، باید نگاه خویش را با آنها در میان بگذارم و چنین بود که نقطه آغازی بهتر از نظر و اندیشه ابنخلدون در خاطرم نگذشت. از نظریه عصبیت آغاز کردم و پرسیدم که بهراستی چرا برخلاف شعار «امت واحده اسلامی» مسلمانان نتوانستهاند خویش را از کمند پیوندهای قومی و قبیلگی برهانند، در عراق و لبنان و بحرین درگیر کشاکشهای خونین مسلکی نشوند و بر اقلیتهای دینی و زنان ستم روا ندارند؟ چنین بود که از دوستان جوان عرب اجازه خواستم تا نگرانیهای خود بهسان یک ناظر عرفی را که تجربه انقلاب ایران را نیز پیشرو دارد با ایشان در میان بگذارم. برایشان از جان میلتون گفتم که به درستی گفته است که آزادی اندیشه بسی برتر از هر آزادی دیگر مینشیند و آنگاه شش معیار را برای ارزیابی آنچه در کشورهای عرب میگذرد در میان آوردم: دستگاه حقوقی عرفی/سکولار (و نه شریعتمدار)، کثرتگرایی سیاسی، برخورداری شهروندان از حقوق سیاسی و مدنی برابر، خشونتپرهیزی، حقوق زنان و حقوق اقلیتها و افزودم که اسلامی کردن جامعههای عربی به روش دستگاههای سرکوب حکومتی، کارآمد نخواهد بود و ایدئولوژیک کردن اسلام هم صلح اجتماعی و هم کثرتگرایی سیاسی را به خطر خواهد افکند. حکومت دین سالار خواهان برپایی تنها یک نظام اعتقادی و حقوقی در قلمرو همگانی است در حالی که لیبرالیسم درک دیگری از زندگی در قلمرو همگانی دارد که برابرش، شهروندان با باورهای گوناگون حق همنشینی با یکدیگر دارند و چنین است که چالشها و خشونتهای درون مسلکی مومنان را میتوان با کاربست این شیوه زندگی لیبرال به روش صلحآمیزی فرو نشاند. برایشان گفتم که دموکراسی تنها پای صندوقهای رای پدیدار نمیشود و رفتار و کردار دموکراتیک تنها در شیوه رای دادن خلاصه نمیشود: گرچه در کشورهایی چون قزاقستان، بلاروس، رومانی و بنگلادش دموکراسیهای غیرلیبرال نمایان شدهاند، آنچه بهراستی به لیبرالیسم دموکراسی و لیبرال معنا میبخشد، چیزی جز محدودکردن قانونی قدرت حکومتگران و پاسداشت حقوق و آزادیهای شهروندان نیست. دموکراسی قلمرویی سرشار از مدارا فراهم میکند تا در آن شهروندان آزادانه آیین و مرام خویش برگزینند و به آن دل بندند و برابرش رفتار کنند و در کنار همه اینها بهرهور از یک دستگاه قضایی بیطرف و مستقل باشند که چالشها و کشاکشهای میان شهروندان را بر مبنای آنچه که در عرف بخردانه (reasonable) است و نه بر مبنای یک مسلک و مرام ویژه، فرو نشاند و اصول جهانگیر حقوق بشر را پایه و دستمایه این شیوه عرفی و بخردانه (reasonable) داوریها سازد؛ چه این اصلهای حقوقی بشر بهراستی چکیده عقلانیت و بخردی انسان در درازنای تاریخ بشراند.
هنگامی که سخن من به پایان رسید، دوستی مرا به گوشهای کشید و گفت که دو پرسش در خاطر دارد: یکی اینکه آیا لیبرالیسم اقتصادی به ناچار به لیبرالیسم سیاسی نمیانجامد؟ پاسخ گفتم که گرچه در بسیاری نمونههای تاریخی قصه از این قرار بوده است، مصر مبارک و چین کنونی را نیز نباید از یاد برد که لیبرالیسم اقتصادی را با استبداد سیاسی همراه کردند. پرسش دوم او چنین بود که ما عربان امروز، نه دلباخته شیوه حکومت عربستانیم و نه شیفته آنِ ایران. اما بهراستی درباره الگوی ترکیه چگونه باید بیاندیشیم که هم جامعهای با مردمان «باتقوایی است» و هم بهرهور از دستگاه حکومتی عرفی و دموکراتیک؟ پاسخ گفتم که آری به قول دوست دانشورم آصف بیات، حزب عدالت و توسعه حاکم بر ترکیه نمونهای از یک حزب «فرااسلامی» (Post – Islamist) است که هم به مسوولیتها و هم به کاستیها و شکستها و محدودیتهای خود آگاه است چنانکه هم به لغو مجازات اعدام رای میدهد و هم لایحه رد تبعیض بر ضد همجنسگرایان را از مجلس ترکیه میگذراند؛ ولی آیا میدانید که در همین ترکیه اقلیت علوی از اینکه کتابهای آموزش دینی به روشی جانبدارانه و به سود اهل تسنن نوشته شدهاند به دادگاه حقوق بشر اروپا شکایت کردهاند یا کاریکاتوریستی را به سبب تعریضاش به آموزههای دینی محاکمه میکنند و در حق اقلیت کرد تبعیض روا میدارند.
سپس سری به چند حلقه گفتوگو در میان حاضران زدم تا از گفتوگوهایی که در میان جوانان عرب در گرفته بود با خبر شوم. بر سر میز نخست یک جوان وکیل سوری با تکرار بخشی از حرفهای من میگفت که وقت گذر از پیوندهای قومی رسیده است و میافزود که خاندانش از اقلیتهای علوی سوریهاند ولی این واقعیت مانع از آن نشده که پدرش پانزده سال را در زندان حافظ اسد سپری نکند یا خود وی اینک در صف نخست مبارزه با بشاراسد نایستد. بر سر میز دوم یک دختر همجنسگرای فلسطینی با دختران باحجاب عمانی و لیبیایی و مصری درباره آزادی جنسی و قلمروی فردی سخن میگفت. کمی آن سوتر گفتوگوی جدیای درباره اینکه آیا باید دین شهروندان را در برگههای شناسایی ملیشان گوشزد کرد درگرفته بود و پرسش این بود که آیا آوردن دین در برگه شناسایی، اقلیتهای دینی را با چه مشکلهایی روبهرو خواهد کرد. در راهروی تالار گردهمایی معلمی تونسی گلایه کرد که محافظهکاران و سنتگرایان سلفی، خواهان شرکت کردن دختران دانشجوی خود با روبنده و برقع در جلسه آزموناند که در غیر این صورت تعیین پیوست دانشآموزان به وقت امتحان را ناممکن میسازند. گروهی از شرکتکنندگان هم با همتایی که از لیبی آمده بود و جسد سرهنگ قذافی را خود دیده بود و بر سر شیوه کشتن وی چالش میکردند و میگفتند که کبوترهای صلح روی چوبههای دارها نمینشینند و اینکه حتی قذافی هم حق محاکمه شدن و دفاع از خود را داشت. دختر دیپلماتی از اردن هم با من از تناقضهایی که بهار عرب برای سیاست خارجی کشورهای منطقه به همراه آورده است میگفت؛ از اینکه ایران و عراق از انقلابیهای بحرین پشتیبانی میکنند ولی به انقلابیهای سوری پشت میکنند؛ از اینکه چگونه سوریه که از پرچمداران پان-عربیسم بوده است اینک تهدید به اخراج از اتحادیه عرب میشود.
گردهمایی پایان مییابد و من در هواپیمای ایرفرانس به سوی مقصد پاریس روانهام. در خاطرم اما، آنچه از شور و شوق جوانان عرب یافتهام جولان میکند و آنگاه به یاد انقلاب بهمن 57 میافتم که در آن شور نسلی از ما بر شعور نسلها چربید تا سنت باروری چون لیبرالیسم و آزادی انسانی را به اندک بهایی وانهادیم و از واژه لیبرال انگی سیاسی ساختیم تا یکدیگر را سرکوب کنیم و چه آسان «چندین هزار امید بنیآدم» را بر باد دهیم.
چشمانم را بر هم میگذارم و سخن زندهیاد سیاوش کسرایی به خاطرم میآید:
ای سخن سالار آینده!
من نجستم واژه دلخواه و گرد حسرتش بر دفترم باقی است.
بخت یارت باد
یافت کن آن را که من عمری برایت جستوجو کردم!
مرسی استفاده کردم