• خانه
  • مقالات
  • نقد کتاب
  • مصاحبه‌ها
  • ترجمه‌ها
  • خاطرات
  • شعر
  • عکس
  • زندگی‌نامه
  • ویدیوها
  • rss

فرهنگ سیاسی جامعه از فرهنگ همگانی جدا نیست

منتشر‌شده در روزنامه شرق، 2 بهمن 1391
در گفت‌وگو با جهانگیر پاک‌نیا

برخی بر آنند که در دگرگونی گفتمان فکری سیاسی حاکم در هر دوره، گسست کاملی رخ نمی‌دهد بلکه همواره پاره‌های مهمی از گفتمان در دوره‌های پسین باز تولید می‌شود. اگر چنین تفسیری را بپذیریم آنگاه درباره ایران پس از مشروطه چه می‌توان گفت؟

در دوران پس از مشروطه گفتمان دولت مطلقه و گفتمان دمکراتیک در برابر هم قد علم کردند و جامعه را نیز به دو اردوگاه رودرروی هم تقسیم کردند. هر یک از این گفتمان‌ها هم ریشه در واقعیت‌های موجود در جامعه ایران داشت. چه دیدگاهی که در پی یک دولتمرد مقتدر و کاردان برای پشت سر گذاشتن دعواهای جناحی بود و چه دیدگاهی که در واکنش به ستم و استبداد و بهره‌ور از اندیشه‌های نوین اروپائی خود را در کالبد گفتمان دمکراسی خواهی پدیدار کرده بود. بی‌گمان در هر دوره تاریخی کارنامه گفتمان‌ها ونیز گرایش مردم به آن‌ها به شرایط ویژه‌ی آن زمانه باز می‌گردد. برای نمونه روش قیم مآبانه رضا خان پاسخی به روزگار نابسامان و هرج و مرج برآمده از شکست مشروطه و جنگ جهانگیر اول است. چنین است که درین دوران مردم خواهان ثبات سیاسی و اجتماعی در سایه دولتمردی مقتدر و کارآمد بوده‌اند ولی با گذشت زمان در پی کناره‌گیری رضا خان شرایط سیاسی و دگرگونیهای جهانی به بلوغ فکری ایرانیان یاری رسانید و دمکراسی را در کانون خواست همگانی نشانید. اما حاکمیت سیاسی چنین دگرگونی‌ای را نمی‌پسندید و خواهان نگهداری روش کشورداری پیشین بود. می‌توان روند باز تولید شیوه استبدادی را درین فرآیند و نیز در رویدادهای پس از آن باز جست.

گرچه شما از گونه‌ای دگرگونی سخن می‌گویید اما در دوران پس از رضا شاه هم جز دوره‌ی کوتاهی از گشایش سیاسی که پی‌آمد نوخاستگی و تازه‌کاری پهلوی دوم بود کار و بار سیاست دوباره به شیوه استبدادی پیشین و گفتمان غیردمکراتیک بازگشت. بدیگر سخن گسستی روی نداد.

باید به یاد داشته باشیم که برآمدن محمدرضا پهلوی هم در شرایط سیاسی، اقتصادی و بین‌المللی‌ای رخ داد که کمابیش همان گفتمان غیر‌دمکراتیک را می‌پسندید و به پیش می‌راند. از یک سو جنگ سرد به قطبی شدن سیاست در کشورهایی مانند ایران می‌انجامید و بر مسیر بسیاری رویدادهای داخلی وتصمیم گیریهای سیاسی ایرانیان اثر می‌نهاد. از دیگر سو قدرت بی‌رقیب دولت که بر آمده از توزیع درآمد نفت است به بهبود زندگی ایرانیان یاری می‌رسانید. چنین بود که ناتوانی جامعه مدنی در رقابت با قدرت خیره کننده دولت در سرکوب مخالفان، و نیز در یکه تازی در قلمرو اقتصاد با پشتگرمی به قدرتهای خارجی به ریشه دار شدن هرچه بیشتر دولت پدر سالار نوین انجامید. اگر به کانونهای مخالف در دانشگاه‌ها یا در حوزه‌های علمیه و ….هم نگاه کنیم یا به قلمرو همگانی اجتماعی درین دوران بنگریم اثری از مبارزه دمکراسی خواهانه‌ی پیگیر و پرجنب و جوش نمی‌یابیم. متاسفانه در کشور ما، و بویژه در قرن بیستم، در رویاروئی دولت و جامعه مدنی همواره پله‌ی دولت سنگینی کرده است. به آن نشان که دولت استبدادی پیوسته بر چیره ساختن گفتمان پدر سالارانه و مستبدانه‌ی خویش بر سپهر همگانی توانا بوده است. برای نمونه در زمان پهلوی دوم حتی روشنفکران ناراضی ناچار بودند در نهادهای دولتی همچون سازمان برنامه و بودجه ، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و انجمن حکمت و فلسفه روزگار بگذرانند.

آقای بروجردی به‌راستی چرا نیروهای انقلابی در دوره پهلوی دوم و گفتمان‌های مخالف‌خوان آنها چه در نیروهای مذهبی که با جریان سنتی حوزه فاصله‌ای معنادار داشت و چه در میان گروه‌های چپ پیوند روشنی با دمکراسی نداشته اند؟ (البته باید جبهه ملی و نهضت آزادی را استثنا به شمار آورد)

چنان که می‌دانیم تکاپوهای سیاسی گروه‌های چپ و به‌ویژه چریکهای چپ زیر زمینی بوده است. چنین شیوه‌ای ناچارداد و ستد فکری و عملی رودررو و پایدار با مردمان عادی و یا پی افکندن پایگاهی اجتماعی در میان قشرهای ویژهای از مردمان را ناشدنی می‌ساخت. هواداران این گروه‌ها دست بالا می‌توانستند ایشان را قهرمان بدانند اما نمی‌توانستند با ایشان پیوندی ارگانی واندام وار برقرار کنند. نیروهای مذهبی نیز در سال‌های 1342 تا 1357 فراز و فرود بسیاری داشتند. آیت الله خمینی از زمان تبعید با گروهی از روحانیون هوادار خود در تماس بود اما بخش بزرگتری از روحانیون در حال و هوای انقلابی گری نبودند. جز در گروه‌هایی مانند جبهه ملی و نهضت آزادی که از آنان یاد کردید (این هر دو گروه پایگاه اجتماعی چندانی نداشتند) گفتگوئی درباره دمکراسی و دمکراسی خواهی در نگرفته بود.

پژوهشگرانی مانند خانم نگین نبوی در کتاب “روشنفکران و دولت در ایران” برآنند که در دوره انقلاب خوانشی اسلامی از ادبیات روشنفکران چپ مارکسیستی صورت بست و چیزی مانند آنچه نیکی کدی تشیع تندرو می‌نامد پدیدار شد. به نظر شما نقش ادبیات روشنفکری در برآمدن گفتمان فکری – سیاسی پس از انقلاب چه بوده است؟

بی‌گمان روشنفکرانی همچون آل احمد و شریعتی در فراهم ساختن خوراک نظری برای دولتمردان دستگاه نوین و در ساماندهی گفتمان تازه نقشی در حد و اندازه رهبران فکری داشته‌اند. اینان همچنین در سیاسی کردن لایه‌های بزرگی از جامعه کوشیده و کامیاب بوده‌اند. اما به یاد داشته باشیم که کارنامه و دست پخت نظری روشنفکران اسلامی، اگر از کسانی مثل شریعتی و پیمان بگذریم در مقایسه با آن نیروهای چپ چیز چندانی نبوده است. به آن نشان که پاره‌ی درشتی از اندیشه‌ی روشنفکران اسلامی آن دوران رونویسی نارسائی از نسخه‌های گروههای غیر مذهبی چه درباره وابستگی اقتصادی، چه درباره امپریالیسم و چه درباره مبارزه مسلحانه و شعارهای توده گرایانه بوده است. هرچند به هر روی نمادهای مارکسیستی در این رونویسی‌های نارسا به ناچار جای خود را به نمادها و نشانه‌های دینی و اسلامی داده‌اند. در بسیاری قلمروهای مبارزه سیاسی اسلامگرایان در زمینه عدالت اجتماعی ایده‌های توده‌ای به کار گرفته شد و یا یورش چریک‌های فدای خلق به سفارت آمریکا در رفتار و کردار دانشجویان خط امام تکرار شد. بسیاری از ویژگی‌های دوران آغازین انقلاب را می‌توان به همین شیوه ارزیابی کرد.

درباره‌ی دهه دوم انقلاب و نسبت گفتمان سیاسی حاکم با ادبیات روشنفکری جدید چه می‌توان گفت؟

با پایان گرفتن جنگ و دگرگونی اقتصادی – سیاسی کشور سیر اندیشه نیز دگرگون شد. نیروهای چپ‌گرا به آهستگی کنار رفتند و راه برای بازنگری اندیشه و رفتار گذشته هموارتر شد. چنین بود که روشنفکران دینی و از جمله دکتر سروش در مجله‌هایی مانند کیان پیش گامان این راه شدند. کم کم به جای گفتمان چپ گفتمانی پیشرو و عرفی‌گرا به میان آمد و در مجله‌های آدینه ـ دنیای سخن ـ نگاه نو باز تافت. از دیدگاه جامعه‌شناسی آگاهی و با نظر در رویدادهای اجتماعی و سیاسی این دوران می‌توان سرگرایش ایرانیان به این اندیشه‌ها را باز جست. برای نمونه همانگونه که در دوران جنگ، ستیز سخت و ابتدائی روحانیان با وطن‌دوستی (ناسیونالیسم) جای خود را به آشتی با وطن دوستی داد .هرچه از زمان انقلاب پیش‌تر می‌آییم شالوده اراده گرایانه و شور شعار گونه‌ی تغییر دنیا نیز رنگ باخته است. از دیدگاه جهانی نیز فروپاشی شوروی بسیاری را از دام توهم سوسیالیسم در اروپای شرقی رهانید و تلنگری به نیروهای چپ برای بازنگری در اندیشه هایشان زد. و آنگاه بهمان شیوه که ابتدا راه و رسم جنگ چریکی زیر سوال رفته بود الگوی سوسیالیستی اقتصاد دولتی و ….نیز کنار گذاشته شد. گفتمان روشنفکران دینی ایرانی نیز در چنین زمانه و زمینه‌ای برآمد و بالید.

اما این گفتمان دمکراسی‌خواه هم دوباره گوشه‌نشین شد چرا که شاید همچون همتایان تاریخی خود از پیوند روشن و درخوری با توده‌ی ایرانیان بی‌بهره مانده بود. آیا سرنوشت شکست سیاسی را باید از سرنوشت این گفتمان جدا کرد؟

یکی از ویژگی‌های هر جامعه‌ای از جمله ایران که گاه بررسی جامعه شناسانه را با دشواری‌هایی همراه می‌کند این است که نمی‌توان میان اندیشه‌ها در ساحت نظر و آنچه در عرصه سیاست رخ می‌دهد یک پیوند ساده علت و معلولی پیدا کرد. در تحلیل پایگاه اجتماعی یک گفتمان و گرایش مردمان به آن نیز به همین گونه با نسبت‌های پیچیده علتها و معلولها روبروئیم. دیدیم که پس از هشت سال از روی آوری ایرانیان به آقای خاتمی و گزینش ایشان بسیاری از نزدیکان ایشان هم به منتقد وی تبدیل شدند و به روش و کارنامه او ایراد گرفتند. رویدادهای مجلس ششم و کنار گذاشتن اصلاح طلبان از مجلس هفتم مردم را که نظاره گراین ناکامی‌های پیاپی بودند کم کم از اصلاح طلبی دلسرد کرد. جنبه دیگری از این نسبت پیچیده نظر و عمل و پیوند گفتمان با پایگاه اجتماعیش را می‌توان در نمونه‌های آماری دید. آمار در ایران از پیشی گرفتن شمار دانشجویان دختر نسبت به دانشجویان پسر حکایت می‌کند. اما وقتی به آمار و داده‌های بازار کار نگاه می‌کنیم در می‌یابیم که نسبت کاریابی زنان در حدود 15 درصد یعنی همان رقم پیش از انقلاب است. همین پیچیدگی را در نسبت نیروهای سیاسی و پایگاه اجتماعی آنها نیز می‌توان دید.

بسیاری بر آنند که در هر دوره‌ای فرهنگ سیاسی جامعه از گفتمان فکری سیاسی چیره تاثیر پذیرفته و بر بنای آن قوام می‌یابد. برای نمونه در ایران کنونی و به رغم پویش‌های تاریخی کما بیش آزادی خواهانه همچنان شیوه نابودی و حذف رقیب و بکارگیری خشونت به جای داد و ستد سیاسی ویژگی آشکار و روشن سیاست ‌‌‌‌‌ورزی سپهر سیاسی است. این ویژگی را هم میتوان در گفتمان چیره و هم در گفتمان‌های مخالف خوان آشکارا نگریست. شما پاره‌های سازنده‌ی فرهنگ سیاسی کنونی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

فرهنگ سیاسی هر جامعه‌ای از فرهنگ همگانی آن جدا نیست. اگر در فرهنگ همگانی ما پدیده‌هایی چون تک روی، ناتوانی از کار جمعی، نقد ناپذیری و دشمنی شمردن انتقاد و …وجود دارد این پدیده به فرهنگ سیاسی ما نیز سرریز می‌کنند. چنین است که اختلاف نظر میان دو روشنفکر ایرانی از خاستگاه و قلمروی مدنی خود بیرون می‌رود و بسا که به دشمنی، کینه‌های شخصی و تهمت‌های ناروا می‌انجامد. بدیگر سخن بسیار پیش‌تر از آنکه به پله‌ی علت یابی خشونت فیزیکی و سیاسی برسیم با مشکل بزرگی به نام خشونت فکری دست به گریبانیم. و آنگاه بر این پیچیدگیها می‌باید چند و چون کنش‌ها و واکنش‌ها در مدار قدرت سیاسی و در تراز دولت را افزود. به گواهی تجربه، سیاستمدارن در هیچ کجا و از جمله در ایران، هیچگاه دمکراسی را از سر اراده و اختیار در صدر فهرست اولویت‌های خویش نمی‌گنجانند. دغدغه سیاستمداران بیشتر از هر چیزی پیروزی در همه پرسی پیش رو، فرصت طلبی سیاسی و گاه حتی تایید خشونت سیاسی است .برای نمونه و گذشته از دعواهای جناحی روزمره می‌توان پرسید که چرا در فرهنگ سیاسی ایران گفتگو از حقوق اقلیت‌های قومی تا این حد دشوار است؟ چرا گفتگو درین باره به سرعت شعاری و احساسی شده و با انگ‌هایی مانند تجزیه‌طلبی همراه می‌شود؟

به‌هرروی در فرهنگ سیاسی ما ناتوانی از مصالحه و ائتلاف از اینجا ریشه می‌گیرد که ما “دیگری” را ابتدا در قلمرو ذهن و نظر ناچیز و خوار می‌شماریم وآنگاه در پهنه‌ی عمل از همکاری، همرائی، همراهی و همدستی با او باز می‌مانیم. نمونه‌ی آشکار این نابسامانی فکری و عملی را می‌توان در دایره‌ی خودی (در برابر ناخودی) دید که همواره از ابتدای انقلاب تا کنون به تنگ و تنگ‌تر شدن همه روزه‌ی خود ادامه داده است.

به نظر شما کدام جریان‌های فکری در پیش راندن فرهنگ سیاسی که دست آخر به خشونت در پهنه‌ی عمل انجامیده و می‌انجامد نقش بزرگتری بازی می‌کنند؟

دیدگاه خود محور که تمام حقیقت را نزد خود و دیگران را بی‌بهره از آن می‌داند هم در میان نیروهای عرفی‌گرا و هم در میان نیروهای مذهبی هوادارن و سر سپردگانی دارد. نیروهای چپ در دوره‌های پی در پی به حق حیات برای مخالفان فکری خود (چه لیبرال و چه غیر لیبرال) باور نداشتند. این سنت ناخجسته پس از انقلاب همه گیر شد و به تقریب تمامی گروه‌ها را در کام و دام خود فرو گرفت. به سیر جداشدنها و چند شاخگی‌های سیاسی در جامعه ما نگاهی بیفکنیم. در خاطرات آقای ری شهری فهرست بیش از 200 گروه و سازمان اسلامی و چپ که غیر قانونی اعلام شده‌اند آمده است. به نظر من جامعه ما باید رودربایستی با خود را کنار بگذارد و از ادعای تافته‌ی جدا بافته بودن و حرف‌هایی مثل هنر نزد ایرانیان است و بس دست بردارد.

در همین حال جای امیدواری هم هست به آن نشان که شما امروز به کمتر نیروی سیاسی‌ای برمیخورید که آماده یا دست بکار نقد کردن گذشته خود نباشد. برای نمونه گفتمانهایی چون کاربست انقلابی خشونت، نادیده گرفتن اقلیت ها، چشم پوشی بر حقوق زنان و ….. هدف ارزیابی‌های در خوری بوده‌اند. البته این ارزیابی انتقادی نزد نیروهای سیاسی دور از مدار قدرت بیشتر و کارآمدتر بوده است چرا که اینان استقلال بیشتری از کانون قدرت داشته و از قید و بندهای در قدرت بودن آزادتر بوده‌اند. چنین است که این گروه خارج از قدرت می‌توانند به درک بهتری از چیستی و چند و چون شکست گفتمان اصلاح طلبی برسند.

مساله‌ی دیگر شهروندی جهانی و آگاهی از پیشرفت چشمگیر کشورهای دیگر است. چندی پیش در آمار بانک جهانی آمده بود که تنها کشور جهان که در سال 2010 از رشد اقتصادی بالای ده درصد برخوردار بوده همسایه ما ترکیه است. یا ایرانیان باید از خود بپرسند که چگونه در دهه 1960 میلادی ایران و کره جنوبی در تراز اقتصادی یکسانی بودند و امروز سخت متفاوتند؟ این آگاهی‌ها به پرسشی در ذهن ایرانی شهروند در دهکده جهانی می‌انجامد که پاسخ اش در گرو داد و ستد آزادانه‌ی تجربه‌های جهانی است. شهری شدن جامعه، بالا رفتن سواد و جوان بودن هرم جنسیتی در ایران خبر از این واقعیت می‌دهند که این جامعه دیگر همان جامعه قدیم نیست.

نشانی از همین درس گرفتن از تجربه‌های کشورها را می‌توان در گفته‌های راشد غنوشی رهبر حزب اسلامگرای تونس باز جست. او که خود زندانی سیاسی بوده است بر آنست که شکنجه را در قانون اساسی کشورش ممنوع کند. وی آشکارا از ائتلاف با گروههای غیر اسلامگرا سخن می‌گوید. نکته‌ای در باره جنبش‌های جهان عرب که به گفتگوی ما نیز پیوندی دارد اینست که در این کشورها شهروندان دگرگون شدند ولی حاکمان دگرگون نشدند. حاکمان سعی می‌کردند با همان ابزار و ایده‌هایی که سال‌ها حکومت استبدادی خویش را به پیش برده بودند ادامه دهند ولی رشد آگاهی مردم در جهتی دیگر بود و همین توازن را به سود مردم دگرگون کرد.

درباره‌ی جامعه‌ی ایران در کنار همه کاستی‌ها و کم کاریها می‌بایست دگرگونیهای مثبت را نیز به فال نیک گرفت و به آن‌ها بها داد و طرحهای تازه برای مشارکت مردم در کار و بار سیاست در افکند. مانند طرح رای اولی‌ها برای انگیزش نوجوانان به شرکت در همه پرسی دوران آقای خاتمی.

ما باید به یک معنای تازه و در سامان نوینی به موقعیت قحط الرجال همیشگیمان برگردیم. اینبار اما قحط الرجال ما باید بازنمای کار و بار سیاستی باشد که در آن نه قهرمانی یکه تاز و نه سیاستمداری پیشوا صفت در میان نیاید و نباشد تا به آتش شیفتگی چشم و گوش بسته ما به چنان قهرمانانی دامن بزند و خویش را فراتر از جامعه و حقوق انسانی شهروندان بداند. درین شیوه‌ی قحط الرجال نوین هر شهروند بی‌آنکه دست روی دست نهاده در انتظار چنان “رجل سیاسی ای” بنشیند می‌باید به قول حافظ همچون “مردی از خویش برون آید و کاری بکند”.

مرتبط

  • ژانویه 21, 2013
  • - مدیر
  • بدون نظر
  • جهانگیر پاک نیا, رضا شاه, روزنامه شرق, روشنفکری, نگین نبوی, پهلوی
درباره این نویسنده
  • View all posts by مدیر
  • بلاگ
اشتراک‌گذاری
  • google-share

نظر بدهید لغو پاسخ

درباره سایت

در این سایت بسیاری از مقالات، مصاحبه‌ها، نقد کتاب‌ها و ترجمه‌هایی را که در سه دهه گذشته انجام داده‌ام را در کنار کتاب‌های من می‌توانید ببینید. سعی کرده‌ام متن اولیه را تا حد امکان حفظ کنم و اگر در مطبوعات ایران چیزی حذف شده بود آن را اضافه کنم. بعضی از مقالات این سایت برای اولین بار در اختیار خوانندگان فارسی زبان قرار می‌گیرند. لطفا نظرات، پیشنهادات و انتقادات خود را با من در میان بگذارید.

زندگی‌نامه

مهرزاد بروجردی به‌ سال 1341 در شهرآغاجاری به‌ دنیا آمد و دوران کودکی و نوجوانی را در خوزستان گذرانید. چند ماهی پیش از انقلاب 57 برای تحصیل در رشته‌ی علم سیاست و جامعه‌شناسی به آمریکا سفر کرد. ادامه ...

تازه‌ها

  • علل و پیامدهای اعتراضات کنونی در ایران
  • ۴۱۰ پاسدار سیاست‌ورز
  • دفاع از کارنامه روشنفکران ایران، بخش اول
  • به کجا داریم میرویم؟ گفتگوی مهرزاد بروجردی، صادق زیباکلام و احمد وخشیته

تماس

Mehrzad Boroujerdi
Dean, College of Arts, Sciences and Education Missouri University of Science and Technology 118 Fulton Hall Rolla, MO 65409 573-341-4575
Profmehrzad@gmail.com
https://www.boroujerdi.spia.vt.edu
  • Facebook
  • Flicker
  • Skype
  • Twitter
  • Linkdin

جستجو



نقل مطالب این آرشیو با ذكر ماخذ یا با لینک آزاد است. Copyright © 2018. mehrzadboroujerdi.com

بازگشت به بالا