نقدی بر کتاب ریشههای اجتماعی انقلاب ایران
این یادداشت ترجمه نقدی است به قلم مهرزاد بروجردی بر کتاب “ریشههای اجتماعی انقلاب ایران” نوشته میثاق پارسا. متن اصلی آن پیشتر و با مشخصات زیر منتشر شده است:
Review of Misagh Parsa’s Social Origins of the Iranian Revolution (New Brunswick, NJ: Rutgers University Press). Published in Journal of Iranian Studies 23 (1990), pp. 112-114.
آنچه در سال 1357 در ایران رخ داد انقلابی بود تودهای، پرفراز و نشیب و بحثانگیز. پژوهشگران در طی سالهایی که از عمر این انقلاب میگذرد پیوسته از آموزههای دو مکتب برای تببین آن بهره بردهاند. نگاه نخست از دیدگاه اقتصاد سیاسی به انقلاب مینگرد و پدیدههایی چون مدرنیزاسیون پرشتاب، توسعه نایکنواخت، پیدایش طبقههای اجتماعی نوین و کشاکش طبقاتی را برای تحلیل این رویداد برمیگزینند. رویکرد دوم اما بر بُردارهای فرهنگی و ایدئولوژیکی تکیه میکند و پیدایش اسلام سیاسی (اسلامگرایی)، شکست اسطورهی غرب در نزد ایرانیان، بحران هویت و خواست ِ بازسازی هویت فرهنگی نوین را برای تفسیر خود به کار میگیرد.
کتاب “ریشههای اجتماعی انقلاب ایران” نسخه درخوری از رویکرد نخست است که در چهارچوب نظری ساخته و پرداختهای جای گرفته و در آن از آرا اندیشمندانی چون “چارلز تیلی” و “جفری پک” بهره برده شده است. بنابر نظریهی بسیج منابع (نظریهای که چارلز تیلی درباره کنش اجتماعی ارائه کرده است) میتوان انقلابها را بر دو مبنا وارسید؛ یکی ساختار قدرت و دیگری فرآیند بسیج و نیز اندرکنش و تعامل ایندو. در این شیوه ارزیابی انگشت تاکید بر منافع، نهادها، ساختارها و فرصتهای بروز کنش اجتماعی نهاده میشود. میثاق پارسا اما قدمی پیشتر نهاده و نظریهی ساختاری دولت (تئوری جفری پک) را جایگزین نظریهی تیلی ساخته است. زیرا نظریه ساختاری دولت به چند و چون ساختار و کشاکش طبقاتی اعتبار بیشتری میدهد. بدین روی نویسنده در آغاز کتاب شیوه و هدف خود را “بررسی انقلاب ایران بهسان یک کنش اجتماعی، بر مبنای نظریهی ساختارگرا دربارهی کنشهای اجتماعی و انقلاب” صورتبندی میکند.
وی نظریههای تیلی و پک درباره کنش اجتماعی و کشاکش سیاسی را در هم میآمیزد و بر آن اساس جدول چهارخانهای میسازد تا به کار تبیین انقلاب ایران یا دیگر انقلابهای جهان سوم بپردازد. به باور نویسنده، احتمال رویداد انقلابی در بیشترین حد خود است چنانچه دست اندرکاری و دستاندازی دولت در شیوه توزیع سرمایه با اوج فرآیند سازمانیابی گروهها و طبقاتی که ازین دخالت زیان میبینند همزمان شود.(ص13) نویسنده در پی صورتبندی الگوی نظری مورد نظر خود و بازخوانی تاریخ کشاکشهای سیاسی عمده در ایران پس از مشروطیت به ارزیابی سیاستهای توزیع و انبوهش سرمایه در دولت پهلوی میپردازد و واکنش برخی گروههای مخالف را وا میرسد. به نظر نویسنده به سبب انبوهش سریع درآمد نفتی در دهههای 1340 و 1350، دولت بازیگر اصلی پهنهی اقتصاد ایران شد و پیوسته بر دستاندازی خود در چند و چون توزیع سرمایه افزود و به این شیوه اقتصاد را سیاست زده کرد. همراهی این فرآیند با شیوه خودکامهای که شاه در فرمانروایی در پیش گرفته بود، تاثیر ویرانگری بر گسترهای از گروها و نهادهای اجتماعی نهاد (به عنوان مثال میتوان به بازاریان، کارگران صنعتی، شهرنشینان یقه سفید و نیروهای عرفی یا مذهبی اشاره کرد). بازاریان، بازرگانان، مغازهداران و صنعتگران خرد، مهمترین گروه در این گستره بودهاند. آنها با دولتی روبرو بودند که سرمایه صنعتی را بر سرمایه تجاری برتری میداد و شیوههای نوین کسب را بر روشهای سنتی بر میگزید.
از کودتای 1332 به بعد این سیاست اقتصادی با تکیه روزافزون شاه به غرب نیز همراه شد و مجموعا با دو خواسته اصلی بازاریان (سیاستهای ملیگرایانه اقتصادی و نظام لیبرالی در اقتصاد) ناهمسو بود. بازاریان بهدرستی دولت را بهسان یک نهاد اجتماعی مسئول این نابسامانی دانستند و از دیگر سو برنامهریزیهای نادرست و زیانآور دولت نیز به افزایش مالیاتها و رشد بیگانگی مردم از دولت انجامید. به باور نویسنده بازاریان تنها گروه در خط مقدم انقلاب بودند که میتوانستند کنشهای اجتماعی اثر بخش را بارها و بارها تکرار کنند. چه آنان به خلاف بسیاری از گروههای اجتماعی دیگر از ابزار لازم برای بسیج انقلابی برخوردار بودند. دو قطب منفعتی آنها یعنی ناسیونالیسم و لیبرالیسم اقتصادی، با منافع تودهها و دیگر گروههای انقلابی سازگار بود و از اینرو بازاریان میتوانستند دست دوستی و همکاری بسوی دیگر گروها دراز کنند (یعنی با گروه روحانیان و روشنفکران در انقلاب 1357 و شورش دهه 1340 همراه شوند و با جبهه ملی در دههای 1330 و 1340 طرح همکاری بریزند). گذشته از این، بازاریان توان آن را داشتند که تنها پایگاه مستقل سازماندهی، شبکهآفرینی و بسیج ملی یعنی مساجد را بهخدمت خویش گیرند. در کنار این دو، شمار زیاد بازاریان، موقعیت جغرافیایی بازار، پایهی مستقل اقتصادیاش، منافع مشترک جمعی، دست گشادگی مالی و بدست داشتن اهرمهای قدرت در تجارت داخلی و نیز نظام داد و ستد بنا شده بر اعتبار به همبستگی درونی بازاریان یاری میرسانید. بدین قرار بازاریان توانستند اقتصاد داخلی را فلج سازند، توده را بسیج کنند و وقتی فشار از حد گذشت با دولت از در چالش درآیند.
نویسنده بر آن است که دیگر گروههای انقلابی از کاستیهای گوناگونی رنج میبردند. برخی همچون جبهه ملی سرکوب شده بودند و مجال و توانی برای فعالیت نداشتند، و یا همچون فدائیان و حزب توده و طبقه کارگر فلج شده از کار بازمانده بودند. گروههای دیگری که بر اساس ایدئولوژی مارکسیستی خود مالکیت خصوصی را رد میکردند از فقر اقتصادی گروه خویش و نیز ایستار سیاسی و سستی خود رنج میبردند و نبود راهبرد خردپسند آنها را در حیرانی و سردرگمی میان سکوت و قیام مسلحانه انداخته بود. در مجموع منابع مالی محدود، سازمان نایافتگی، بیاعتباری در میان دیگر گروههای اجتماعی آنان را ازفعالیت در تراز ملی باز داشته بود.
با وجود آن که کاربست الگوی عمل جمعی در کنار مدارک و منابع بسیاری که نویسنده ارائه میدهد و از تراز رد نظریههای مدرنیزاسیون یا تئوری توطئه در انقلابشناسی فراتر میرود و افق و چشماندازی بسیار بیش از اینها را برای خواننده به ارمغان میآورد، ولی وسعت قلمرو پژوهش در چند و چون انقلاب ایران هنوز خبر از کارهای بسیاری میدهد که باید پرداخته شوند. برای نمونه الگوی ساختار اجتماعی که توسط نویسنده انتخاب شده است، نقش ایدئولوژی اسلامی در پس ِ پشت انقلاب 1357 را وارسی نمیکند و نیز از کنار برخی ویژگیهای این انقلاب به خاموشی میگذرد(ویژگیهایی چون کاربست مذهب بهمنزله کارآمدترین ابزار بسیج سیاسی، کاریزمای رهبر انقلاب، گفتمان تودهگرا در آرایش نیروهای چپ و اسلامی، پدیداری دشمنی بیسابقه با غرب، درهم آمیختگی فرهنگ و آرا و داستانهای مذهبی با فرهنگ سیاسی عرفی سکولار و دست آخر ناتوانی دولت پهلوی در فراهم آوردن ابزار ایدئولوژیک برای مهار تودهها)
از اینها گذشته فصل کلیدی کتاب که به بررسی بازار میپردازد درک ناکاملی از شبکه اجتماعی ـ اقتصادی و یا فرهنگ شهری بازار در میان میآورد و خواننده را با این پرسش رها میکند که چرا بازار بهرغم دسترسی به منابع و سرمایههای فراوان، نتوانست رهبری از درون تشکیلات خود پدید آورد که دستکم شانه به شانه رهبران روحانی و روشنفکران سکولار طبقه متوسط به رهبری حرکت اجتماعی دست بپردازند.
اما بیگمان کتاب “ریشههای اجتماعی انقلاب ایران” به خاطر تحلیل نظری پیچیدهای که در میان آورده و وصف درخوری که از کنش اجتماعی تودهها در ایران باز گفته، شایسته قدردانی است.
- نوامبر 11, 1990
- بدون نظر
- انقلاب ایران, جفری پک, ریشه های اجتماعی انقلاب ایران, میثاق پارسا, چارلز تیلی