بازخوانی یک کتاب: “چپ در ایران معاصر”
Sepehr Zabih, The Left in Contemporary Iran: Ideology, Organization and the Soviet Connection. Stanford: Hoover Institution Press, 1986.
منتشرشده در کنکاش٬ دفتر اول
تابستان ۱۳۶۶ ٬ صفحات ۱۷۸-۱۸۹
برخی انقلاب ایران را پیروزی جهل بر ظلم تعریف کردهاند. تاریخ این میزبان جاودانه فتوحات شیرین و فجایع تلخ اما، محدودیتی بر مالکیت جهل قرار نداده است. جهل، این کالای ارزانی بازار تبادل آرا و افکار را، گاه در خیل پیروزمندان و زمانی نیز در میان مقهورین، به فراوانی دیدهایم. بسیار از خود پرسیدهایم که جهل بازده محدودیت دانش است و یا برخاسته کلیتمدار تقسیم قدرت، و یا هر دو. میشل فوکو میپندارد که دانش نظام قدرت را سامان میدهد و این خود دانش را به بند میکشد. حال اگر دانش یکی بر شناخت دیگری خود بر پایه منافع (قدرت) یا جهالت و بیخردی قوام گرفته باشد، پیآمد چنین رابطهای چه خواهد شد؟ پاسخ، “آشفتگی در فکر تاریخ”؟!
شاید آخرین کتاب سپهر ذبیح، چپ در ایران معاصر، نمونه جالبی از این آشفتگی در اندیشه باشد. سپهر ذبیح، “متخصص جنبش چپ ایران”، از چهرههای مورد علاقه نهادهای محافظهکار دانشگاهی و گردانندگان سیاست خارجی آمریکا است. بیاطلاعی نویسنده در این کتاب انسان را به شگفتی وا میدارد. به خصوص این که دو موسسه مطالعاتی مهم (و دست راستی-ضد کمونیستی) آمریکایی، یعنی Hoover Institute و Brookings Institute (=نظام قدرت) از نویسنده کتاب حمایت کردهاند. و ایشان نیز خود در مقدمه کتابشان مینویسند: “با ارائه چندین مقاله در کنفرانسهای آکادمیک و کنفرانسهایی که از سوی وزارت خارجه آمریکا در اروپا و آمریکا برگزار گردید و هم چنین با درج چندین مقاله در نشریات مختلف سعی کردهام که توجه مسئولین دولتی و محققین را به مسایل جاری در ایران برانگیزم”. اما ببینیم آن چیزی که ذبیح سعی میکند توجه مسئولین و محققین را بدان جلب کند چه میباشد؟
تز اصلی ذبیح آن است که نیروهای چپ در سیاست آتی ایران نقش مهمی را ایفا خواهند نمود. این پیشبینی میتواند یا برخاسته از تعمقی جدی در سیاست و تاریخ چپ باشد و یا از اعتقادات ایدئولوژیک-سیاسی افراد نشات گیرد. این پیشبینی هم میتواند از طرف کسانی که به سمت آمال چپ گرایش دارند ابراز شود و هم از زبان ستیزمندان ضدچپی که شبح کمونیسم را همواره خطری جدی و اساسی میدانند (حتی اگر حقیقت مادی چندانی نداشته باشد) بیرون تراود. قرائت کتاب ذبیح نشان میدهد که در هر دو مورد احتمال دوم در مورد ایشان به حقیقت نزدیکتر است. شگفتی اما خود در آن جا است که او از روی تحلیلی غلط و پرغرض به یک نتیجهگیری صحیح رسیده است! ملغمه ندانستن و مدار قدرت بار دیگر “آشفتگی تاریخی” را سبب گردیده است!
گسترهای از اشتباهات تجربی و تشریحات غلط این نگاه اجمالی به چپ ایران را به کتابی ناخوشایند تبدیل کرده است. نویسنده هم در ارائه اطلاعات تاریخی و هم در عرصه تحلیلی موشکافانه از شرایط کنونی چپ ناموفق بوده است. تلاش بیثمر خواننده در شناخت چارچوب تئوریک-تحلیلی این کتاب راه به جایی نخواهد برد. در این جا نخست به بررسی اشکالات سازماندهی کتاب و اشتباهات آن پرداخته و سپس به تحلیل تزهای آقای ذبیح خواهیم پرداخت.
اولین اشکال این کتاب دامنه محدود آن است. ذبیح به تشریح حزب توده ایران، سازمان چریکهای فدایی خلق ایران و اتحادیه کمونیستها (یا سربهداران) پرداخته و بسیاری دیگر از سازمانهای مهم چپ را نادیده میگیرد. نویسنده توضیح نمیدهد که چرا یک فصل کامل از کتاب خود را به یک گروه کوچک مائوئیست (اتحادیه کمونیستها) اختصاص داده حال آن که از فعالترین و احتمالا بزرگترین سازمان چپ در ایران فعلی (کومله) سخنی نمیرود. او البته در مقدمه خود مینویسد که “هیچگونه تلاشی در اینجا برای تشریح چپ محلی، مانند کومله، به دلیل پایه محلی کوچک آن به عمل نخواهد آمد”. در درستی حقیقت بالا تا قبل از سال 1360 جای هیچگونه شکی نیست (اگر چه این خود نمیتواند توجیهی برای نادیده گرفتن آنان باشد). اما بعد از سرکوب وحشیانه نیروهای چپ پس از خرداد 1360 کردستان به مرکز فعالیت کمونیستی در ایران تبدیل شد (جایی که در آن کومله از فعالیت قوی تودهای برخوردار بوده و بسیار فعال میبود). در این زمان تشکیل حزب کمونیست ایران متشکل از کومله، سازمان اتحاد مبارزان، بخشی از پیکار و بخشی دیگر از نیروها ترکیب صرفا محلی آن را برهم زده و آن را به نیرویی قوی در سیاست چپ ایران مبدل ساخت. اگرچه فعالیت این سازمان عمدتا به کردستان محدود میشود ولی این حقیقت در مورد دیگر سازمانها نیز کم و بیش صادق است و لذا نمیتواند دلیل قوی برای نادیده انگاشتن آنان تلقی گردد. این سازمان بیگمان نقش مهمی در تحولات آتی سیاسی چپ در ایران بازی خواهد نمود و برای کسی مانند ذبیح که معتقد است نیروهای چپ در جریانهای بعد از مرگ خمینی نقش بزرگی را ایفا خواهند نمود، عدم توجه به این گروه بسیار مایه تعجب است.
اگر ذبیح از تشریح کومله با چند جمله کوتاه میگذرد، هیچگونه دلیلی برای فراموش کردن دو سازمان دیگر کمونیستی یعنی “سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر ایران” و “راه کارگر” (که اکنون سازمان کارگران ایران نام دارد) ارائه نمیدهد. پیکار یک سازمان مائوئیستی است که از جناح مارکسیست مجاهدین به وجود آمد. بعد از فدائیان پیکار بزرگترین سازمان کمونیستی در ایران بعد از انقلاب بود (تا جریانات خرداد 1360). تقریبا براساس هرگونه معیاری میتوان پیکار را یکی از نیروهای سیاسی مهم چپ ایران نامید. تعداد آرایی که این نیروها در انتخابات بعد از انقلاب به خود اختصاص داد بیشتر از آرای انتخاباتی حزب توده بود. لاکن در کتاب چپ در ایران معاصر هیچ گونه نشانی از این گروه به چشم نمیخورد. به نظر میرسد این امر بیش از هر چیز ناشی از عدم اطلاع نویسنده از گروه فوق میباشد. جالب این جاست که ایشان چه در کتاب قبلی خود “ایران پس از انقلاب” (ص 140) و چه در کتاب حاضر (ص 107) از پیکار به عنوان یک گروه “تروتسکیست” نام میبرد!
گروه مهم دیگری که در کتاب ذبیح از آن نامی برده نشده است “راه کارگر” است. این گروه دارای خصلتهای ویژهای است که آن را به وزنه نسبتا مهمی در صحنه مبارزات کنونی چپ تبدیل میکند. رهبری “راه کارگر” بیگمان با تجربهترین کادرهای کمونیست فعال درمیان نیروهای امروزی چپ میباشند. اعضای اولیه این سازمان از گروه فلسطین و تعدادی از فداییان قدیمی تشکیل شده است. راه کارگر تنها سازمانی بود که در جریانات خرداد 1360 شرکت نداشته و تقریبا تمامی کادرهای مرکزی آن زنده ماندند و لذا توانستند ساختار ایدئولوژیک و تشکیلاتی خود را کماکان حفظ کند. راه کارگر تنها سازمانی است که در خط ایدئولوژیک قدیمی فداییان قرار داشته و هنوز فعال است و توانسته است تعدادی از فداییان را به سوی خود جلب کند. تعجبانگیز آن است که این گروه تعدادی از اعضا حزب توده را نیز به خود جلب نموده و کماکان تبلیغات ایدئولوژیک-سیاسی خود را برای جلب هر چه بیشتر اعضا این حزب ادامه میدهد. به نظر میرسد که راه کارگر یک تالی قوی را (در مقابل حزب توده بیاعتبار شده) در برابر این بخش از کمونیستهای ایران قرار داده باشد.
همانگونه که اشاره رفت ذبیح سه گروه چپ را در کتاب خود به تفصیل توضیح میدهد: حزب توده، فداییان و اتحادیه کمونیستها که به ترتیب آنها را چپ قدیم، چپ جدید و چپ رزمنده (Militant Left) مینامد. او در توضیح این نامگذاری مینویسد: “به منظور طبقهبندی نیروهای چپ من از یک تقسیمبندی زمانی استفاده جستم. نیروهایی را که در زمان انقلاب بلشویکها شکل گرفتند چپ قدیم و آنهایی را که بعد از کودتا و در سالهای پنجاه فعال بودند چپ جدید نامیدم. در این میان گروههایی را که در اوایل سالهای 1360 به قیام علیه جمهوری اسلامی پرداخت چپ رزمنده نام گذاردیم”. این گونه تعریف از چپ و تقسیمبندی آن تنها به افزایش سردرگمی خواننده منجر میگردد. در ادبیات سیاسی معاصر تقسیمبندی چپ به چپ قدیمی (سنتی) و چپ جدید (نو) نه از روی مرتبت زمانی بلکه بر مبنای اعتقادات تئوریک اینان انجام میگیرد. حال حتی اگر تقسیمبندی چپ را بر مبنای فرمول مرحلهبندی زمانی پیشنهادی ذبیح بپذیریم لقب “چپ رزمنده” را چگونه توضیح میدهیم؟ تعریف ذبیح از چپ تا بدانجا گسترده است که حتی مجاهدین را نیز در خود جای میدهد! این گونه تعاریف و خصلتبندیهای نادقیق و کلی دومین اشکال بزرگ کتاب را تشکیل میدهند.
از میان نیروهای مورد بحث در کتاب ذبیح ما تنها به بررسی بخش مربوط به سازمان چریکهای فدایی خلق ایران (آن هم تنها فداییان بعد از انقلاب) میپردازیم تا نمونهای از کمآگاهی نویسنده در مورد چپ ایران را به دست داده باشیم. برای انجام این منظور اما ابتدا ناگزیریم به کتاب قبلی آقای ذبیح تحت عنوان ایران پس از انقلاب که در آن به تشریح انشعاب اقلیت-اکثریت میپردازد رجوع کنیم.
بیگمان انشعاب اقلیت-اکثریت بزرگترین رخداد حیات سیاسی فداییان بود. هر چه ذبیح میکوشد تا تحلیلی دقیق از این انشعاب به دست دهد، خواننده بیشتر و بیشتر در تعجب و اغتشاش فکری فرو میرود. به نظر میرسد که ذبیح انشعاب اشرف دهقانی و هواداران او را با انشعاب اکثریت-اقلیت اشتباه گرفته است! در توضیح انشعاب گروه اشرف دهقانی مینویسد “این اقلیت برای شناساندن خود نام “سازمان” بر خود نهاده و به مخالفت با گروه اکثریت در مورد مساله کردستان و دیدگاه درست نسبت به رژیم و به خصوص حزب توده ادامه داد.” اولا باید گفت که اقلیت هیچگونه وابستگی با گروه اشرف دهقانی نداشت و دوم این که گروه اشرف دهقانی در اصل نام سازمان را از روی خود برداشته و به عنوان “چریکهای فدایی خلق ایران” به فعالیت پرداخت. او در همانجا در توضیح جنگ کردستان ادامه میدهد که “نقش دقیق خود اشرف دهقانی مبهم است. آن چه معلوم است آن است که در بحبوحه جنگ کردستان در تابستان 1980، حدود 30% از کادرهای مسلح و فعال سازمان به اشرف دهقانی پیوسته و حمایت خود را از حزب دموکرات کردستان اعلام کردند.”
در این مورد نیز توضیح چند نکته لازم است. اول آن که گروه اشرف دهقانی (چریکهای فدایی خلق ایران) بیش از هرجا در شمال و استان هرمزگان فعال بود و نه در کردستان (نگاهی به نشریات این گروه این امر را نشان میدهد). دوم آن که در تابستان 1980 سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، کومله و حزب دموکرات جبههای ائتلافی را تحت نام هیئت نمایندگی خلق کرد تشکیل دادند که نیروهای اصلی مبارزه علیه رژیم بود. سوم آن که معلوم نیست ذبیح اطلاعات خود را مبنی بر پیوستن “30% از کادرهای مسلح و فعال سازمان به اشرف دهقانی” از کجا کسب کرده است! جالب توجه است که شاخه کردستان فداییان اولین بخشی بود که به انتقاد از مواضع اشرف دهقانی پرداخت حتی قبل از آن که رهبریت سازمان به محکوم کردن خط مشی وی بپردازد. ذبیح هم چنین انشعاب “ارتش رهایی بخش خلقهای ایران” را از گروههای اشرف دهقانی به اشتباه انشعاب از اقلیت قلمداد کرده و مینویسد “اینها بازماندگان فداییان اقلیت هستند که بهتازگی نام ارتش رهایی بخش خلقهای ایران را بر خود گذاردهاند.”
شاهکار ذبیح اما آن جا رخ مینماید که نشریه جهان، نشریه هواداران اقلیت در خارج از کشور را نشریه هواداران اکثریت در آمریکا مینامد و مینویسد “شمارههای ژوئن و ژوئیه 1983 نشریه جهان که توسط هواداران جناح اکثریت در آمریکا چاپ میشود حامل گزارشهای کاملی در مورد انشعاب فداییان و مواضع اکثریت در مورد تحولات سیاسی ایران بعد از انقلاب میباشد.” کوچکترین آشنایی با زبان فارسی و فرهنگ سیاسی نیروهای چپ میتوانست به این “متخصص چپ ایران” کمک کند تا مواضع اقلیت را در چندین پاراگراف طولانی به اکثریت نسبت ندهد!
اشتباهات آقای ذبیح اما پایانناپذیر است. ایشان در مورد انشعاب گرایش سوسیالیست انقلابی از اقلیت مینویسند: “سوسیالیستهای انقلابی از فداییان اقلیت انشعاب کرده و نشریه سوسیالیسم و انقلاب را منتشر ساختند. دو فدایی و یک عضو از کارگران سوسیالیست (به رهبری بابک زهرایی) این گروه را رهبری میکردند. این نشریه پس از انتشار پنج شماره به دلیل دعوای این سه نفر متوقف گردید. دو نفر فدایی نشریه رستاخیز چپ را تاسیس کردند و یک گروه ضد خمینی-ضد شوروی نیز در اوایل 1984 شروع به چاپ زمان نو کرد.”
بگذارید به اشتباهات فراوان این پاراگراف کوچک نظری بیفکنیم:
× آنان که به انشعاب از اقلیت دست زدند “گرایش سوسیالیسم انقلابی” نام داشتند. آنها به اتفاق یک گروه دیگر به نام “حزب کارگران سوسیالیست” که نه گروه بابک زهرایی بلکه جناح مخالف وی بود (چرا که بابک زهرایی در این زمان از رژیم خمینی دفاع میکرد) سوسیالیسم و انقلاب را پایه گذاردند.
× دعوای دو عضو فدایی به گذشته دورتری باز میگردد و یکی از آنها هرگز به سوسیالیسم و انقلاب نپیوست و لذا ارتباطی نیز با زمان نو نداشت (او بعدا به راه کارگر پیوست). نشریه سوسیالیسم و انقلاب بعد از انتشار 4 شماره (و نه 5 شماره) متوقف گردید. بعد از آن نیز حزب کارگران سوسیالیست دوره دوم سوسیالیسم و انقلاب را به چاپ رسانده و گروه دیگر نیز به انتشار زمان نو همت گمارد.
× این که آن دو نفر فدایی نشریه “رستاخیز چپ” را تاسیس کردند بیشتر به قوه تخیل ذبیح باز میگردد تا به واقعیات تاریخی! در تماسی که با چند تن از رفقای زمان نو داشتیم دریافتیم که هیچکس کوچکترین اطلاعی از این نشریه ندارد!
× از آن جا که انشعابات متعدد در درون فداییان، اشتباهات نامحدود آقای ذبیح را سبب گردیده است بر آن شدیم تا در کنار نمودار غلط و ناکامل ایشان نمودار صحیح انشعابات درون این سازمان را ترسیم کنیم:
نمودار اصلاحشده
همانگونه که گفتیم تز اصلی ذبیح آن است که نیروهای چپ در سیاست آتی ایران نقش مهمی را ایفا خواهند کرد. دلایلی را که ذبیح برای اثبات گفتهاش ذکر میکند به عبارت زیرند:
۱ – رژیم جمهوری اسلامی هنوز تثبیت نشده است و در بحران به سر میبرد. احتمال وقوع یک تحول سیاسی (مانند مرگ خمینی) که به تغییر رژیم منجر شود بسیار محتمل است. متاسفانه ذبیح هیچگونه تحلیلی از دلایل عدم ثبات رژیم و عواملی که میتوانند به سقوط آن کمک رسانند (به غیر از مرگ خمینی) ارائه نمیدهد.
۲ – چپ در ایران دارای یک پایه اجتماعی است و به حد کافی از توان ایدئولوژیک و تشکیلاتی برخوردار است تا در صورت وقوع یک تحول سیاسی به آرامی خود را دوباره سازماندهی کند و به مبارزه بپردازد. در این میان او معتقد است که مجاهدین و اقلیت نیروهای قویی را تشکیل میدهند.
۳ – عوامل داخلی و خارجی در قدرت گرفتن چپ کمک بهسزایی خواهند کرد. ذبیح معتقد است که شوروی در وقایع آتی ایران نقش مهمی خواهد داشت و در نضجگیری جنبش نقش مثبتی را بازی خواهد کرد.
از میان دلایل فوق یکی را (شماره 2) تایید میکنیم. اما دو دلیل دیگر چندان صحیح نمیباشند. به نظر ما رژیم جمهوری اسلامی اگرچه از ماهیتی بحرانزا برخوردار است اما در عین حال قادر است که به سوی تثبیت شدن هرچه بیشتر نیز گام بردارد. نگاهی به تاریخ کشورهای جهان سوم نشان میدهد که وجود بحرانهای اقتصادی-سیاسی به خودی خود منجر به تغییر حکومت نمیگردد. در ایران نیز دلایلی که دلالت بر سقوط رژیم در آینده نزدیک داشته باشد به چشم نمیخورد.
در مورد کمک شوروی به نضجگیری جنبش چپ در ایران نیز شواهد قوی در دست نیست. به جز حمایت آن از حزب توده، شوروی تا به حال کمکی به دیگر نیروهای چپ نکرده است. برعکس میتوان گفت که شوروی به دلایل متعدد (محظوریات روابط بینالمللی، مشکلات درونی، منتقد بودن بخش عظیمی از چپ ایران از مواضع تئوریک و سیاسیتهای شوروی و غیره) باعث روی کار آمدن چپ در ایران نخواهد شد.
در مورد دلیل دوم (پایه اجتماعی چپ) نیز باید ابتدا کمبودهای تحلیل ذبیح را گوشزد کرد. اول آن که او فعال ترین گروه چپ (کومله) را که از توان تشکیلاتی و نظامی بالایی برخوردار است کاملا نادیده گرفته است. دیگر گروههای فعال مانند راه کارگر نیز از قلم افتادهاند. ذبیح هم چنین بخش عظیمی از فعالین چپ را که امروزه در داخل و خارج کشور درگیر فعالیتهای ایدئولوژیک-تئوریک هستند را کاملا از یاد برده است. او از فداییان به عنوان یک نیروی قوی یاد میکند حال آن که این سازمان خود در ورطه از بین رفتن است و انشعابات و درگیریهای متعدد درونی دیگر رمقی برای آن به جای نگذاشته است. مجاهدین نیز اگر چه کماکان متشکلترین نیروی اپوزیسیون هستند ولی توان آنان نیز به مقدار زیادی تضعیف شده است. در صورت رخداد تحولات سیاسی در آینده نزدیک مجاهدین حضور محسوسی خواهند داشت ولی به نظر نمیرسد که نیروی تعیینکننده باشند. روشن نیست که براساس چنین تحلیلهای نیمبند ذبیح چگونه به این نتیجهگیری رسیده است که نیروهای چپ در وضعیت نسبتا خوبی به سر میبرند. ما نیز به ماندگاری نیروهای چپ در صحنههای سیاسی جامعه و احتمال ایفا کردن نقش مهمی در تحولات آتی عقیده داریم اما با دلایلی متفاوت از آن چه ذبیح در کتابش به آنها تکیه کرده است. خلاصه استدلال ما چنین است: برخلاف تصور برخی که چپ را در ایران پایانیافته تلقی میکنند ما معتقدیم که نیروهای چپ از یک موجودیت اجتماعی قابل توجه برخوردارند. دلایل زیر را میتوان برای اثبات موجودیت اجتماعی چپ ذکر نمود:
کنکاش در تاریخ معاصر ایران نشان میدهد که چپ توسط اقشاری از جامعه نمایندگی میشود. حضور سوسیال دموکراتها در دوران مشروطیت، حزب کمونیست در جنبش جنگل، حزب توده در سالهای 1332-1320، سازمانهای چریکی در سالهای اختناق پهلوی، نیروهای کمونیست و غیرکمونیست چپ در سالهای بعد از انقلاب در داخل کشور و کنفدراسیون، سازمانها و نشریات چپ در خارج از کشور همگی دلالت بر حضور همیشگی چپ در عرصه پیکارهای سیاسی جامعه دارند. اینان در اعماق تفکر مردم به مثابه نیروهای طرفدار عدالت اجتماعی، عقاید و ارزشهای نو و مبارزه فداکارانه شناخته شدهاند. چپ در ایران طلایهدار وارد شدن به عصر جدید در مفاهیمی غیرمذهبی و نویددهنده آیندهای جدید و سکولار بر مبنای عدالت و آزادی، خرد و منطق و تفکر و علم بوده است. گرچه مواردی بوده است که چپ اشتباهاتی کرده و یا حتی به اعتماد مردم خیانت نیز ورزیده است (حزب توده یک نمونه خوب آن است) اما حقیقت آن است که نیروهایی مانند حزب توده نه بر ایدههای سوسیالیسم و نه بر سیاست چپ انحصاری ندارند. نگاهی به واقعیتهای سیاست چپ در ایران حاکی از آن است که برای بیش از 30 سال (بعد از کودتای 1332) حزب توده نه تنها نقش اصلی را در میان جنبش چپ نداشته بلکه اصولا بخش مهمی از این دوران را در درون کشور حضور نداشته است. و درست است که امروزه نیز چپ در ایران دچار بحران، سرخوردگی، مشکلات ایدئولوژیک، سیاسی و غیره است اما در عین حال نیز نباید فراموش نمود که هم اکنون نیز حزب کمونیست ایران (کومله) یکی از بزرگترین نیروهای مبارز در داخل کشور بوده و بسیاری از دیگر سازمانها چپ نیز هنوز هستههای خود را حفظ کردهاند و به مبارزه مشغولند. در خارج از کشور نیز بیش از دهها نشریه، کانون و جریان چپ در حال فعالیتاند.
شکستهای مقطعی لکن موجودیت چپ را از بین نبرده است. چپ در ایران تنها نیرویی است که مساله زحمتکشان را مطرح ساخت و در راه مبارزه خود فداکاری میکند (کاری که کمتر از نیروهای راست و بورژوای جامعه به خصوص نیروهایی که در ایران فعلی به سر میبرند سر زده است). چپ ایران شدیدا مورد حمایت جوانان، به خصوص دانشآموزان و دانشجویان است و در میان اقشاری از زحمتکشان و طبقات متوسط مدرن نیز از حمایت چندی برخوردار است. اگرچه چپ در ریشه دواندن میان کارگران و دهقانان چندان موفق نبوده، اما نگاهی به نهادهایی مانند کانون نویسندگان، سازمانهای دانشجویی خارج از کشور، استادان دانشگاه ها، هنرمندان و … بر بیان وجود ایده چپ در این بخش از جامعه دلالت میکند. امروزه حتی بسیاری از نویسندگان و مسئولین تشکیلات جریانهای لیبرال و راست (گروه بختیار، جمهوریخواهان و …) نیز از چپهای سابقند. گرچه این امر مایه تاسف است اما بیانگر وسعت اندیشه چپ نیز میباشد. از سوی دیگر نمیباید از یاد برد که این فقط چپ نبود که در جریان انقلاب ایران به انحراف رفت و سرکوب شد و از نظر تشکیلاتی و فکری دچار خمودگی گردید. از میان اپوزیسیون غیرچپ، لیبرالها هم دچار همکاری با رژیم و سرکوبی آن شدند، نه سنت خوبی از خود برجای نهادند و نه اکنون از فعالیت و تشکیلات مهمی برخوردارند. سلطنتطلبان نیز به همینگونه… هنوز با این همه سروصدا و تبلیغات نه عمل مهمی در کشور انجام دادهاند و نه حتی از نظر پراکندگی و عدم انسجام در وضعیتی بهتر از چپ قرار دارند.
انقلاب ایران علیرغم این که به شکست سیاستها و نظرات سازمانهای چپ انجامید، اما در این فرآیند ایده چپ در جامعه وسیعا مطرح شده و نوعی پلورالیسم و ارتقا فکری در میان جریانهای چپ ایران ایجاد گردید. امروزه تشدد نیروهای چپ جایگزین شکل تکقطبی گذشته گردیده است و مطالعه و فعالیت نظری و فرهنگی رفته رفته جایگزین جو ضد روشنفکری گذشته میگردد. یکی از دستاوردهای انقلاب بهمن ماه در رابطه با فرهنگ غالب چپ در آن بود که اینان را وادار ساخت تا در برداشت خود از مارکسیسم و مذهب اسلام تجدید نظر کنند (کاری که هنوز بخش عمدهای از نیروهای چپ در خاورمیانه به آن نپرداختهاند). چپ ایران رفته رفته درمی یابد که برای خارج شدن از زندگی حاشیهنشینی خود به مارکسیسمی خلاق و منطبق با شرایط روز نیاز دارد. در این چند ساله چپ ایران با وجود تمام اشکالات خود موفق به انباشت نوشتهها و تحقیقات مدونی در زمینههای انحرافات جنبش کمونیستی جهانی و مساله اسلام و فرهنگ سیاسی آن گردیده است که در دراز مدت کمک شایانی به رشد و پویش آن خواهد نمود. امید به وجود آوردن یک فرهنگ نو چپ دیگر غیر قابلتصور نیست.
تعدد نیروهای چپ در ایران و این واقعیت که بخش مهمی از جامعه خود را با عقاید و عملکردهای چپ همسو میبیند مهم ترین منبع حیات، آمال و سیاست چپ را تشکیل میدهد. و این خود همان حقیقتی است که تحلیل آقای ذبیح از درک آن عاجز است.
- آگوست 08, 1987
- ۳ نظر
- انقلاب ایران, جنبش چپ ایران, حزب توده ایران, حزب کمونیست, سازمان کارگری ایران, سپهر ذبیح, میشل فوکو, چریک های فدایی, کومله
عرض درود و احترام
من دانشجوی دکترای علوم سیاسی در دانشگاه بیرمینگام هستم و در ارتباط با جنبش دانشجویی ایران از بدو تأسیس تا قیام ۱۸ تیر ۱۳۷۶ تحقیق میکنم. ممکن است منابعی را در ارتباط با جنبش چپ دانشجویی،اهداف،عملکرد،نقاط قوت و ضعف آن را در اختیار من قرار دهید. همچنین در صورت موجود بودن ممکن است منابعی را در اختیار من قرار دهید که ثابت کند جنبش دانشجویی چپ هم چنان زنده است و حتی در قیام دانشجویی ۱۸ تیر ۱۳۷۶ نقش داشت
پیشاپیش از لطف شما سپاسگزارم
با عرض احترام
علی پیشرو
Mobile 0044 7576 606866
Skype pishro1
سلام آقای دکتر.
من نقد شما را خواندم و از اینکه چنین آدمی پز شخصیت آکادمیک را میگیرد و بر همین اطلاعات سراپا غلط و جعلی برای مقامات وزارت خارجه آمریکا تحلیل سیاسی مینویسد متحیر شدم.
اما در یادداشت شما نیز به یکی از پرنفوذ ترین تشکیلات چپ اشاره ای نشده بود. آن هم سازمان انقلابی حزب توده ایران بود که قبل از انقلاب در کنفدراسیون نفوذ گسترده ای داشت. و در ایران تشکیلات زد و کشته های بسیاری هم داد . بسیاری از اینها در چین و کوبا و فلسطین دوره چریکی دیدند. دوبار سعی کردند بر جنبش قشقایی ها و جنبش کردستان سوار شوند اما ناکام ماندند. اما شخصیتهای مهمی که در کنفدراسیون نفوذ بسیاری داشتند در این تشکیلات بود مثل مهدی خانبابا تهرانی. نراقی. رضوانی لاشایی و دیگران. بعد از انقلاب با یک سازمان مائوئیستی دیگه ائتلاف کردهد و حزب رنجبران را بوجود آوردند. از انقلاب آقای خمینی و بخصوص از بنی صدر دفاع میکردند. کادر حرفه ای روزنامه انقلاب اسلامی بنی صدر دست اینها بود. به جنگ رفتند اما بعد از سی خرداد مخالف حکومت شدند به کردستان رفتند. روابط شان از زمان شاه با جلال طالبانی خوب بود. بسیاری از رهبرانش اعدام شدند و باقی آنهایا انصراف دادند یا هنوز در سوئد گمانم فعال هستند. این تشکیلات بدلیل حمایتهای چین بسیار قوی و گسترده عمل میکرد. حمید شوکت با پنج تن از رهبران آنها گفتگو کرده و در پنج کتاب جنبش چپ از درون منتشر شده.
علاوه بر اینها یکی دوگروه کوچک طرفدار آلبانی داشتیم مثل گروه طوفان که بالاخرآنها هم در سنت چپ به حساب می آیند.
شناخت من از این گروه از طریق مطالعه همان پنج کتاب و سایر کتابهایی بوده که به جنبش چپ پرداخته اند. و استاد سپهر براحتی میتوانست اینها را در خارج از کشور بگیرد و بخواند.
متاسفانه کتاب آقای سپهر مرا یاد روایت تاریخ دانهای حکومتی از وقایع مشروطیت و ملی شدن صنعت نفت انداخت. داستانهای سرگرم کننده ایست اما ربطی به واقعیت ندارد
جناب جامی در کتاب جدیدم که نام آن در زیر آمده در باره بیش از ۱۰۰ گروه چپ و منجمله سازمان انقلابی اطلاعات زیادی را داده ام.
Mehrzad Boroujerdi and Kourosh Rahimkhani, Postrevolutionary Iran: A Political Handbook (Syracuse University Press, 2018).